تقریبا هفتصد الی شیشصد سال قبل از میلاد بین چهارتا کشور و تمدن آشور,بابل,مصر و یهودیه که محل زندگی عبریان بوده یک رابطه ای برقرار بوده. حالا رابطه از این قرار بوده که بابل یه تمدن خفن فک انداز به رهبری نبوکد نَصَّر یا بختُ نصر داشته که یه سری باغ های معلقی ساخته بوده و دور شهر دیوار کشیده بوده.خلاصه این بابلیا خیلی خفن بودن. از همه پولدار تر البته لیدی بوده که البته مورد بحث ما نیست.
یکی هم آشور بوده که حالا بعد می گم چی کار کرد.
یکی هم مصر بوده که قدرت اول خاورمیانه بوده و خیلی خفن بوده.
اما یهودیه که محل زندگی عبریان بوده وضع خوبی نداشته بوده و در واقع به دو قسمت شمال و جنوب تقسیم می شه و بین این دو قسمت جنگ های خیلی زیادی اتفاق میفتاده بوده و کشت و کشتار بوده کلا. حالا این وسط تمدن آشور میاد به یهودیه حمله می کنه و کلا آسفالت می کنه همه رو. این وسط یه پیامبری میاد به نام ارمیا که معروف هم بوده به پیامبر گریان و اندوهگین و مرتبا میزد تو سر خودش به عبریان می گفته که ناموسا دیگه جنگ بسه. خسته شدیم خدایی. ولی اینا حالیشون نمی شه و همچنان میزنن لت و پار می کنن همو.
حالا اصل قضیه از این جا شروع می شه.
تمدن اشور رو به افول میره و اون دیگه هیچی باهاش کاری نداریم
ولی بابل با مصر از اونجایی که دوتا تمدن خفن بودن سر قدرت با هم درگیر می شن. این وسط یهودیه میره طرف مصر رو می گیره. از طرفی یهودیه خودش جنگ داخلی هم داشته.
ارمیا میاد به اهل یهودیه می گه که اقا شرافتا ول کنید مصرو. الان بابل میاد میزنه دهنتونو سرویس می کنه به خاطر مصلحت یهودیه و اورشلیم که جزو یهودیه بوده حمایت از مصرو ول کنید که باز اینا گوش نمیدن.
بعدشم ارمیا رو به پاچه خواری برا بابل و جاسوس بابل بودن متهم می کنن.
خب بخت نصر فرمانروای بابل هم اعصابش خط خطی میشه و به چند دلیل که یکیش خراج ندادن یهودیه به بابل و همینطور فاصله انداختن بین بابل و مصر بوده میره حمله می کنه به یهودیه و اورشلیم رو باز هم اسفالت می کنه و یه پادشاه به نام جدلیا میذاره زیر نظرش اونجا و 5000 نفر از سران یهودیه رو میبره به بابل و البته عبریای دیگه ساکن یهودیه رو هم منتقل می کنه به بابل. البته توی بابل مردم یهودیه رو اذیت نمی کنه و بهشون کار و اجازه داد و ستد هم میده. منتها از کشور خودشون خارجشون می کنه. با ارمیا هم به خوبی رفتار می کنه و باهاش کاری نداره.
ولی میبینه که این وسط این پادشاهی که گذاشته بوده تو یهودیه بازم حرف گوش نمیده پس این بار بخت نصر میره اورشلیم رو اتیش میزنه و معبد سلیمان رو هم خراب می کنه.
عبریای باقی مونده تو اورشلیم هم ارمیا رو مجبور می کنن باهاشون بیاد مصر که البته مخالف بوده ولی ظاهرا به زور میبرنش مصر و بعدش دیگه دقیقا مشخص نیست و بعضیا گفتن که ارمیا رو سنگ سار می کنن.
چیزی که ارمیا روش تاکید داشته این بوده که نگاه سطحی به دین نداشته باشید و اصلاحات ظاهری درش ایجاد کردن فایده نداره و مربوط به قلب آدم هاس.
امیدوارم خوشتون اومده باشه( البته منظورم همه نیست برا کسایی که به تاریخ باستان علاقه دارن). منابعی هم که در این مورد حرف زدن خیلی زیادن مثل عهد قدیم و سنگ نوشته های باستانی. این مطلب هم بیشترش توی کتاب ساموئل ویلارد کرامپتون بوده که اونم به همینا استناد کرده. نکته مثبتی که از عبریای اون زمان هست ثبت خیلی دقیق وقایع زمانشون هست که تو تاریخ کمیابه. چیزی که نوشتم هم بیشتر از دید تاریخی به وقایع پرداخته