تماشاگر بخش دوم گفتگوی محمد برزگر و سامان خدائی هستید.
به گزارش طرفداری، محمد برزگر در بخش دوم این گفتگو از خاطرات حضور در پرسپولیس و نقطه عطف هایش در این باشگاه گفت. همچنین از برزگر پرسیدیم اگر به عقب برگردد باز هم پرسپولیس را انتخاب می کند؟ دیگر پرسش مهم این گفتگو این بود که چرا دیگر باشگاهی مانند بانک ملی در سطح کشور نداریم.
این گفتگو را می بینید و می خوانید:
به جناح چپ پرسپولیس که نگاه می کنیم، یک سری اسم های ترسناک و وحشتناک می بینیم. مجتبی محرمی، جواد منافی، رضا شاهرودی، مهرداد میناوند. نترسیدید با این اسم ها؟
من افتخار هم بازی شدن با آقای محرمی و منافی را نداشتم ولی افتخار همبازی شدن با آقای شاهرودی و مرحوم میناوند را داشتم. همه جا هم گفتم که رضا شاهرودی الگوی من بود. تازه که به پرسپولیس آمده بودم، تیم دالیان چین در هتل لاله بود، سر بازی با استقلال که آقا رضا شاهرودی در تیم دالیان بود، آمدند هتل لاله و همانجا پیراهن شماره را به من داد که عکس گرفتیم و برای بازی استقلال و پرسپولیس، من یک بازی پیراهن شماره 16 آقا رضا را پوشیدم که همان بازی هم قهرمان شدیم. ولی حالا بعدش دیگر به حرمت ایشان نپوشیدم، یک سال 18 پوشیدم و چهار سال هم 2 را پوشیدم و حالا زد و چند سال بعد با ایشان همبازی شدیم، با خدابیامرز آقای میناوند همبازی شدیم. بالاخره همه با هم بازی می کردیم. آن دوره هم جام باشگاه های آسیا در تاشکند بود. من بودم، آقای شاهرودی و مرحوم میناوند. علی آقا آن موقع از حاشیه های تیم خسته شده بود و ناصر خان ابراهیمی کمی کنترل از دستش خارج شده بود. علی آقا گفت یک مربی آلمانی به اسم اشمیت می آوریم که حاشیه فراوانی بود، گفت ایشان مربی آلمانی است و به من ربطی ندارد. ایشان ترکیب می دهد. همه چیز دست ایشان باشد. ما هم ایستادیم و کار کردیم. حالا بین این دو عزیز در آن سه بازی، هم با پاختاکور بازی کردم، هم با نیسا بازی کردم که 2 پاس گل دادم و هم با پلیس عراق بازی کردم. که اگر در آن بازی یحیی گل محمدی با سر توپ را گل نمی کرد، من پشت سرش آماده بودم و یک بر صفر تیم پلیس عراق را بردیم. حالا ایشان مربی خارجی بود، نه به اسم نگاه کرد و نه به چیز دیگری. البته از حق نگذریم. می گویم آقا رضا الگوی بنده است و همیشه دوستش داشتم و حمایت های او بود که من آنجا بازی کردم.
اگر زمان به عقب برگردد باز هم به پرسپولیس می روید؟
به پرسپولیس می روم اما یک سری از تفکراتم را عوض می کنم. دیدید می گویند طرف خانگی است؟ من بچه اسلامشهر بودم ولی خداوکیلی همیشه در مسیر ورزش بودم. آن موقع داستان های زیادی بود. طرف من یک بار زنگ زده بود و می گفت اگر تو 10 سکه به من بدهی در تیم ملی فیکس بازی می کنی. بعد ها فهمیدم که راست گفته است. بعد همان آدم یک جریاناتی پشت پرده بود که بعدها به من زنگ زدند، حلالیت طلبیدند. ولی می گویم چه فایده. من نمی گویم که آدمی بودم که بخواهم این حرکت را بزنم ولی با دید بهتر، با شرایط بهتر می رفتم. یک مشکلی هم که آن موقع داشتیم، مشاور نداشتیم. مشاور خوب. من یک رفیق داشتم، یک بازی را بازی نکردم، بعد آقای پرویز کماسی آمد گفت محمد عیبی ندارد. فردا صبح بیا مجموعه انقلاب، ساعت 10 آنجا باش تمرینت را انجام بده و بعد از ظهر هم با قدرت بیا سر تمرین کارت را بکن. تمام نشده است، تو با استعدادی، تو بازیکن خوبی هستی. گفتم چشم پرویزخان. رفتم خانه و یکی از دوستان به من زنگ زد. حالا این دوستم اصلا نه در ورزش بود و نه در هیچی. گفت داداش، بازی نکردی؟ چرا و فلان. پایت را بگیر و ولش کن. می گویم من مقصر بودم، همین است. نه صبح را رفتم و نه بعد از ظهر را. اگر مشاور خوب داشتم، مثل آقای کماسی که می گفت 9:30 آنجا باش و با قدرت برو. صد البته که من بیشتر حقم را می گرفتم، خودم هم کوتاهی کردم در یک سری از مسائل. آدم نباید در این موضوعات از حق بگذرد. من همیشه به شاگردانم می گویم، تا چنین اتفاقاتی رخ می دهد، سریع با این ها صحبت کنم و به درستی راهنمایی می کنم. عیب ندارد، یک تورنمنت و یک فصل است، بازی بهت می رسد. فقط تمرین کند. در روز بد تمرین کن، در روز خوب تمرین کن. تمرین کن و از حاشیه پرهیز کن.
در فوتبال شما چند نقطه عطف وجود دارد. یکی بازی پرسپولیس الهلال که پرسپولیس 3-1 در آزادی پیروز شد. آن روز چطور بود؟
والا ما 4 تیم بودیم. الهلال، الاتحاد عربستان، قزاقستان و ما. که بازی ها در تهران متمرکز بود و یک تیم می رفت به مرحله بعد. ما بازی التحاد 0-0 شدیم، بازی آرتیک 0-0 شدیم و برای صعود باید حتما الهلال را می بردیم. در دو بازی قبلی هم خب من نیمکت نشین بودم و یادم است که در هتل استقلال بودیم، آقای محمود خوردبین که همیشه هندزفری می زد، گفت محمد بلند شو استراحت کن که فردا فیکس هستی. گفتم چشم و من هم با یک انگیزه خیلی خوب رفتیم سراغ بازی. قبل از بازی علی آقا مرا کشید کنار و گفت به هیچ وجه نباید تو امروز نفوذ کنی. از بد حادثه، آقای الدوساری شده بود بازیکن ماه آسیا و بازیکن تیم ملی عربستان بود. یک بازی سرعتی و باکیفیت بود. آن ور هم حسین عبدالغنی خورده بود به حسن خان محمدی. در آن بازی جفت پیستون چپ و راست ها را علی آقا عوض کرد. یعنی من شدم و حسن. گفت ببین محمد اگر نفوذ کنی و از نیمه به آن ور بروی، بیرون می آورد تو را، گفتم خیالت راحت. شعار علی آقا این بود که اول گل نخوریم و بعد گل می زنیم. خلاصه دقیقه 5 بازی بود، یک توپ افتاد بین من و الدوساری، من یک سر توپ به این زدم، همان وسط خط نیمه، این برگشت، تا برگشت با سر از آن سو انداختم و بعد یک سر توپ زدم و دریبلش زدم و همه هواداران بلند شدند. خودش هم متعجب شد. دیگر من اینور نبودم که، همه اش در نفوذ بودم. آخرش انگلیسی گفت تو پدر مرا در آوردی، بس است دیگر. من که این همه می دوم، تو پدر مرا در آوردی. چون من هم یک چیزی در فوتبال همیشه بلد بودم و این خیلی به من کمک می کرد. من چون خیلی تکنیکی و سرعتی بودم، همان اول که توپ را می گرفتم، سریع حمله می کردم، دریبل، نفوذ و ارسال.کسی که سمتم بود را در نطفه خفه می کردم. خودم را غالب می کردم. چون به فنی خودم اعتقاد داشتم. نه که بخواهم از خودم تعریف کنم. خلاصه در دقیقه 60 ایشان تعویض شد. آن سوی زمین هم آقای خان محمدی، حسین عبدالغنی را کامل مهار کرد، راحت رویش سوار بود و ما توانستیم آن بازی را 3-1 ببریم که یکی از بهترین خاطرات ورزشی من است.
یک بار هم اگر اشتباه نکنم یک فرصت لژیونر شدن پیش آمد که بعد از بازی با العین بود که الشب شما را می خواست، درست است؟
بله. سال 79 بود، در جام باشگاه های آسیا، العین را بردیم. جدول طوری رقم خورده بود که باید حتما حتما یک امتیاز در العین می گرفتیم. حالا بماند رفتیم آنجا، این ها آمدند روز بازی که ساعت 8 شب بود، ما حدود 2 رفتیم برای رستوران، آن روز نامردها تمام منوی غذا که سلف بود و مثلا 15 -20 نوع غذا را تند درست کرده بودند. که من یادم است که از سفارت، آشپز آمد. خیلی اذیت شدیم تا یک ذره سیب زمینی خوردیم. می خواهم بگویم که این ریزه کاری ها را آنجا داشتند که حتما ما را ببرند که صعود کنند. آن بازی هم ما نیمه اول 2-0 عقب بودیم. بعد نیمه دوم من رفتم داخل زمین، ورق بازی برگشت، تیم هجومی شد و ما باید 2-0 را 2-2 شدیم و صعود کردیم. آقای داوود فنایی می تواند شهادت بدهد. آقای خوردبین و مهندس عابدینی بود. رفتیم که بالا در اتاق دوش بگیریم و کارهای خودمان را بکنیم، داوود به من گفت که بدو محمد، حاجی عابدینی گفته است که محمد سریع بیاید پایین. لباس پوشیدیم و رفتیم دیدیم که دو نفر دشداشه پوش با آقای خوردبین و نبی و عابدینی ایستادند. گفت آقا شما فلان تومان مبلغ قراردادت است، یک قرارداد خوب. یادم است که فرهاد مجیدی تازه به الوصل رفته بود. گفت که این ها مالکان تیم الشعب امارات هستند، بازی امروز شما را پسندیدند. بار و بندیلت را می بندی و ما هم هستیم می رویم دبی و کارهایت را انجام می دهیم، خانه و ماشین و … این 4 برگه را امضا کن و آرزوی موفقیت برایت داریم. گفتیم باشه. علی آقا، آقای عابدینی را صدا کرد، چون ما 3 ماه بعدش رفتیم سئول، حالا سئول نبود یک شهر دیگر بود. رفتیم آنجا برای بازی های نهایی. که جوبلیا بود و سامسونگ بود و باز هم فکر کنم آرتیک قزاقستان هم بود. علی آقا گفت نه حاجی، من این بازیکن را آنجا نیاز دارم. الان این کار را نکن. بعد آنجا شرایط بهتر است برایش، پیشنهادات بهتر می رسد، شاید یک کاری کنیم که برود اروپا بازی کند. حاجی عابدینی هم گفت که این حرفت منطقی است و اشکال ندارد، ولی بازی بهش می رسد دیگر؟ گفت آره. حالا رفتیم آنجا و اتفاقاتی اتفاد و من سه بازی هم بازی نکردم دیگر. این فرصت خوب را از دست دادم.
شما متولد 1355 هستید؟
بله.
خب از محصولات کارخانه بازیکن سازی بانک ملی و همدوره ستاره هایی مثل مهدی مهدوی کیا. چرا ما دیگر تیمی مثل بانک ملی نداریم که استعداد پرورش بدهد.
قشنگ یادم است که یکی دوسال بعد از اینکه از بانک ملی بیرون آمدم، یک مدیر عزیزی آمد که اصلا غیر فوتبالی بود. بانک ملی یادم است حتی استقلال و پرسپولیس زمین نداشتند، اما ما روی یک چمن مخمل، استخر، سالن بدنسازی، … تمرین می کردیم. یعنی اگر من و مهدوی کیا بیس فوتبالمان عالی شد، از آنجا بود. نوازی، فنایی، انصاریان، کاظمیان، …. از آنجا ریخته شد. بخاطر شرایط خوب سخت افزاری بانک ملی بود. ولی خب این عزیزمان آمد و اولین کاری که کرد، فوتبال؟ هزینه؟ فلان؟ من اصلا فوتبال نمی خواهم. جمعش کرد. به همین راحتی. یعنی یک مدیر غیر ورزشی، اصلا ما مدیر داریم غیر ورزشی است، ولی اینقدر می آید در ورزش تاثیر می گذارد، مثل مرحوم یزدانی خرم که جزو مدیران لایق بود. اصلا چه تحولی در فدراسیون کشتی داد. علم مدیریت را بلد بود. آگر آن طرفی که آمد بانک ملی، می دانید چقدر بانک ملی به فوتبال ایران کمک کرد، چقدر راه آهن به فوتبال ایران کمک کرد. چرا نباید ما چنین باشگاه های بازیکن ساز را الان داشته باشیم و خیلی آن موقع به راحتی با آن همه خروجی، شما می آیی یک باشگاه می زنی، یک ارگان می آید، … دوسال، سه سال، پنج سال، می بینی هیچ خروجی ندارد. ولی آنجا همه چیز حرفه ای بود. ما هر روز در بانک ملی تمرین می کردیم. ولی متاسفانه یک مدیر آمد و با یک تصمیم اشتباه، شاید می توانست خیلی به خانواده های جنوب شهر در آن منطقه و استعدادهایش کمک کند که این دعا باشد برای آخر و عاقبتی آن آدم و خانواده اش. ولی ایشان آمد به راحتی از همه چیز گذشت و گفت من تیم نمی خواهم و باید جمع شود.
آقای محمد برزگر، من دیگر سوالی ندارم، اگر سوالی بود که من نپرسیدم و صحبت پایانی دارید، این شما و این دوربین طرفداری.
من خیلی ممنونم از شما، مجری بسیار خوب و توانمند. تشکر ویژه از مهدی هژبری عزیز. که واقعا بعد از سالیان سال، خیلی خوشحال شدم که ایشان را دیدم. که مرا دعوت کردند، از همه دوستان عزیز پشت صحنه و از همه مخاطبان خوب رسانه طرفداری، کمال تشکر را دارم. ان شالله که دعا می کنیم حال دل همه خوب باشد، همه در زندگی آرامش داشته باشند و به آن خواسته های خوب فوتبال و ورزشی خود برسند و به امید موفقیت تیم محبوب مان پرسپولیس.
همچنین ببینید:
محمد برزگر در طرفداری: می شد با افراد خاصی ناهار بخوری و فیکس تیم شوی؛ این را بعد از فوتبالم فهمیدم!