شاید بهترین تعریف از هاگوارتز را خود جی کی رولینگ بیان کرده: «هاگوارتز مدرسه ای است برای جادوگران.» اطلاعات ما نسبت به این مدرسه به یک سری مسائل کلی محدود است، همانند اینکه: این مدرسه 142 راه پله متحرک دارد، که با ارادهی خود حرکت می کنند. هاگوارتز توسط چهار جادوگر بزرگ به نام های گریفیندور، ریوانکلاو، هافلپاف و اسلیترین ساخته شده است، که به همین دلیل دانشآموزان در ابتدای تحصیل در چهار گروه با نام این جادوگران تقسیم بندی می شوند. و مطالبی از این دست... حتی دامبلدور که سال ها بر این مدرسه ریاست کرده هم اعتراف می کند که از همهی رازهای مدرسه خبر ندارد... درخواست های زیادی از رولینگ به عنوان نویسنده جهان هری پاتر، برای دادن اطلاعات بیشتر از این مدرسه شده بود. که به همین دلیل بانوی نویسنده در یک کتاب کوتاه تحت عنوان "هاگوارتز: یک راهنمای ناقص و غیر قابل اطمینان" اطلاعاتی هر چند کم از این مدرسه، برای هواداران، ارائه داده است. در پست حاضر، به بررسی شش وسیله جادویی منحصر به فرد، که در درون هاگوارتز با آن برخورد کردیم می پردازیم. لازم به ذکر است که اطلاعات آورده شده در این مقاله برداشتی آزاد از متن کتاب اشاره شده است...
کلاه گروهبندی
این کلاه در ابتدا متعلق به گودریک گریفیندور بوده است، که پس از تاسیس مدرسه و با پیشنهاد او، هر چهار موسس هاگوارتز با هم کلاه را طلسم کردند تا در گروهبندی دانشآموزان به آنها کمک کند. در واقع به این صورت بود که هر یک از این چهار نفر با کمک طلسم های خود ویژگی روحی، روانی و توانایی های خود را به کلاه آموزش دادند، تا دانشآموزانی که بیشترین شباهت را با آنها داشته باشد در گروهشان قرار بدهد. این کلاه توانایی صحبت کردن، برقراری ارتباط مستقیم با فرد، جستجو در درونیات فرد و پیدا کردن توانایی های او را دارد. یکی از نادرترین ویژگی های کلاه این است که دروازهای است به سوی یکی از اموال مهم گریفیندور یعنی شمشیر اوست. این توانایی اینگونه است که هر وقت یکی از اعضای گریفیندور نیاز به اسلحه داشته باشد با دست کردن در این کلاه می تواند شمشیر را از درون کلاه بیرون بکشد.
تابلوهای هاگوارتز
این تابلوها توانایی حرف زدن، حرکت کردن بین سایر تابلوها و برقراری ارتباط با بیننده را دارند. توانایی های این تابلوها بستگی به مهارت جادوگران در استفاده از جادو دارد. نحوه کشیده شدن این تابلو ها به این صورت است که، ابتدا نقاش/جادوگر از یک فرد، منظره، حیوان و یا هر چیزی که دوست دارد نقاشیای می کشد، سپس با کمک وِردهای جادویی و طلسم های مختلف ویژگی هایی مانند صحبت کردن، راه رفتن و... را به نقاشی خود اضافه می کنند. گفته شده که مدیران هاگوارتز در دوران ریاست، از خود نقاشی ای می کشند، سپس این نقاشی را از همه مخفی می کنند تا زمان مرگ و در این مدت روی مهارت های نقاشی کار می کردند تا دقیقا همانند او رفتار کند، و با این کار میراثی ابدی از خود بر جای بگذارند.
آینه نفاق انگیز
یک شی بسیار قدیمی است که هیچکس نمی داند به وسیله چه کسی و برای چه هدفی به هاگوارتز آورده شده است. اما به نظر می رسد بیشتر وسیله ای برای سرگرمی بوده است. این آینه چیزهای بیشتر از یک آینه معمولی را به بیننده نشان می دهد. در حقیقت هر فرد با نگاه کردن به آینه مخفی ترین آرزوی درونی خود را در آن می بیند، به همین دلیل بیشتر از اینکه سودمند باشد به فرد بیننده ضرر می رساند به این دلیل که معمولا رویاهای دست نیافتنی فرد را به او نشان می دهد و باعث می شود او در این رویاها غرق شود؛ به همین دلیل به این آینه، آینه نفاق انگیز می گویند. پس از مدتی دامبلدور این آینه را در اتاق نیازمندی مخفی کرد، که به دلیل سوختن این اتاق در پایان داستان همهی اشیا درون آن از بین رفت.
قدح اندیشه
قدح اندیشه، یک ظرف عریض و کم عمق هست که از فلز یا سنگی گرانبها ساخته شده است. دور آن با جواهرات تزیین شده و افسون های قوی و پیچیدهای را در خودش جای داده است. از این وسیله برای ایجاد و یا دیدن دوباره خاطرات و افکار یک فرد استفاده می شود. چندین قدح اندیشه در هاگوارتز وجود دارد که مهم ترین آنها در دفتر دامبلدور بود. کلمهی قدح به معنای ظرف و یا جام می باشد و اندیشه هم به معنای تفکر است.
سنگ جادو
رولینگ در کتاب جدید خود اعتراف می کند ایده این سنگ را از روی افسانه های سانسکریت برداشته است. در این افسانه آمده است که سنگی وجود دارد که توانایی تبدیل فلزات و اشیا به طلا را دارد و همچنین می توان به وسیله آن اکسیر حیات را تولید کرد، که به فرد عمر جاودان می بخشد. تعداد زیادی از دانشمندان در دنیای واقعی به دنبال این سنگ بودند مخصوصا در دانشمندان علم شیمی و کیمیاگری.
تالار اسرار
|
تالار اسرار، دخمهای است که به وسیله سالازار اسلیترین و به دور از چشم سه موسس دیگر ساخته شد و برای قرن ها باور براین بود که، وجود این تالار یک افسانه است. هدف از ساختن این تالار زیادهخواهی اسلیترین بود که می خواست تنها افراد اصیل و بزرگ را آموزش دهد و از کار با انسان های دو رگه یا پست دوری می کرد. به همین دلیل تالاری ساخت تا دانشآموزان برگزیده را در آن جمع کند و به آنها مطالبی بیشتر نسبت به سایر گروه ها یاد دهد همچون جادوی سیاه. پس از ترک مدرسه توسط اسلیترین این تالار به مکانی برای زندگی یک هیولای باستانی تبدیل شد، ماری غول پیکر که تنها خود اسلیترین و نوادهی برگزیده او می توانست آن را رام کند. به گفته رولینگ تنها چهار نفر توانستند این تالار را باز کنند: اولین نفر خود سالازار اسلیترین بود که تالار را ایجاد کرد. دومین نفر کورین گانت از نوادگان اسلیترین و از اجداد تام ریدل بود که به صورت تصادفی این تالار را باز کرد. سومین نفر تام ریدل بود که پس از مطالعه فراوان مکان تالار را پیدا کرد. و آخرین نفر هم هری پاتر بود که توانست با کمک دوستان خود محل تالار را پیدا کند. دلیل اصلی اینکه دیگران نمی توانستند این تالار را پیدا کنند این بود که درب ورودی آن تنها برای افرادی باز می شد که توانایی صحبت به زبان مارها را داشت.