مهم نیست موضوع گفت وگو چیست، شما پاسخی از پیش آماده شده برای آن دارید. چرا که نه. این همه در مورد علم و تاریخ در دانشگاه و مدرسه تحصیل کرده و همیشه آخرین اخبار روز را هم که – نه فقط از یک منبع که از چند منبع مختلف دارید دنبال میکنید. خوب سوالی که مطرح شد چیبود؟ مشکل استخراج گاز با تزریق فشار آب قوی به لایههای زمین؟ بحران اقتصادی در منطقه پولی یورو؟ مشکل فاضلاب در روم باستان؟ چیزی در مورد نگهداری از زنبور عسل؟ بله البته. برای همه اینها جواب دارید و البته شما از یکی از بزرگترین معضلات روز جهان رنج میبرید که نامشسندروم پاسخ داشتن برای همه چیز است.
اولین باری که نام این اختلال را شنیدم، مشغول گذراندن دورهای در مورد روزنامهنگاری علمی در دانشگاه «ام آی تی» – دانشگاه تکنولوژی ماساچوست – بودم و مشغول گفت وگو با یک دانشمند علوم کامپیوتر بودم که ناگهان حرف ما سر از اخلاق خبرنگاری درآورد. هرچند این شخص تا به حال یک دقیقه هم کار خبرنگاری نکرده بود اما در مورد تمامی مسائل مرتبط با چالشهای اخلاق روزنامه و خبرنگاری، پاسخ داشت. که البته نداشت و تا سطح خجالتآوری هم چیزی نمیدانست ولی جوری بود که انگار همه چیز میداند. وقتی ما را ترک کرد، دوستم نگاهی به من کرد و گفت:«سندرم پاسخی برای همه چیز داشتن». تا آمد تو، متوجه شدم.
سندرم پاسخی برای همه چیز داشتن ریشه در تحصیلات بالا، دقت در جزییات، وسواسی (عقدهای بودن) و چرخیدن در اینترنت است. مانند طاعونی تمامی افراد متخصص و مطلع را گرفتار کرده و باعث شده مدام در مورد چیزهایی حرف بزنند که به واقع هیچ چیز در مورد آن نمیدانند. همین دانشمند علوم کامپیوتر در دانشگاه «ام آی تی» که صحبتش شد، برای مثال در مورد کدگذاری دادههای اطلاعاتی ممکن است به شما بدهد که تاکنون هیچ چیز از آن نمیدانستید. کسانی که از سندرم پاسخی برای همه چیز داشتن رنج میبرند، از یک جایی شروع به دادن پاسخ به همه چیز میکنند و بعد دیگر نمیتواند جلوی خودشان را بگیرند.
پاسخی برای همه چیز داشتن یک اعتیاد خیلی بد است. از چیزهای خیلی کوچک شروع میشود. مثل نگاه سرسری که به یکی از ورودیهای «اقتصاد آزاد»در ویکیپدیا داشتهاید. اما مثل یک گلوله برفی است که به بهمن تبدیل میشود. ناگهان میبینید خود را به جایی بردهاید که خیلی راحت ادعا میکنید که «آدام اسمیت»هیچ چیز ارتباطی با سرمایهداری امروز ندارد. چرا؟ چون شما مطمئن هستید که میدانید. یک یا چند کتاب در مورد موضوع خوانده و ویکیپدیا را هم خواندهاید چرا که هرچه باشد کسی که مداخل را وارد کرده، چند منبع مختلف هم برایش آوردهاست. در نتیجه شما مطمئن هستید که بیش از ۱۰ منبع را مطالعه کرده و درباره آن میدانید.
در این مقطع شما در مرحله انکار به سر میبرید. در اعماق خودتان میدانید که از موضوع چیزی نمیدانید ولی خودتان را دارید قانع میکنید که میدانید. سندرم پاسخی برای همه چیز داشتن در بدترین حالت تبدیل به یک تصویر خیالی درونی میشود. اما مانند دیگر تصاویر خیالی درونی خیلی پرزور و قدرتمند و روی حقیقت بنا شده است. در عصر فعلی که همه در معرض بیش از حد اطلاعات هستیم، همه در مورد چیزی خیلی کم اما یک چیزهایی میدانیم. از آنجایی هم که آدمیزاد هستیم، عقاید و دیدگاههایی داریم که برایمان خیلی مهم است.اما کسی که به سندروم پاسخی برای همه چیز داشتن دچار است،این مساله را به یک سطح دیگر میکشاند. برای این شخص او علامه است و همه چیز میداند و از قبل خود را منبع آگاه و مطلع و کارشناس خبره میداند.
از سندرم پاسخی برای همه چیز داشتن میتوان به عنوان مکانیسم یک دفاعی برای اشخاص «گیک»یاد کرد. برای شخص شاید سخت باشد که از گوشه راحت دنیای دانستهها و خلوت دنیای تکنیکی خودش به عنوان خدای همه چیز بیرون بیاید. چون در جهان واقعی شما از جزییات فرهنگ ها و تغییرات آن چیزی نمی دانید و اقتصاد و دیگر مسائل را درک نمی کنید اما برایتان راحت نیست اعتراف کنید که نمی دانید. ممکن است چند چراغ راهنمایی در شهر محل زندگی خود را پیدا کنید که تایمر دارد ولی از تمامی چراغهای راهنمایی در شهر،دیگر شهرها و یا دیگر نقاط جهان چیزی نمی دانید.
خیلی سخت است که کشف کنید شما در حالی که نابغه نوشتن الگوریتم و یا کدگذاری هستید دیگر چیزهایی هست که اصلن از آن سردرنخواهید آورد. مثل بررسی ساختار پایهگذاری بتونی و یا ۵۰۰ میلیون فرگشت نجومی. سخت تر از آن وقتی است که بدانید یک نابغه هستید ولی بقیه با شما جوری صحبت میکنند که انگار پاسخ همه چیز را دارند. به ویژه وقتی از چیزی حرف میزنید که خیلی خیلی از سطح دانش شما فراتر و یا گستردهتر است.
همین سخت بودن باعث میشود ناگهان دهان آدم به کار افتاده و چیزهایی فراتر از دانشی که جمعآوری کردهاید تولید شده و بیرون بیاید.
آیا درمانی هم برای این اختلال وجود دارد؟ آیا چیزی هست که این گونه گفت وگوها را پیش از آنکه به کارشناسان نشان دهید چقدر ابله و نادان هستید متوقف کند؟ «نمیدانم.» فقط چند ثانیه روی این جمله و ابعاد آن فکر کنید: «نمیدانم.» هر روز را با همین واژه شروع کنید و تمرین کنید: نمیدانم. چرا پارلمان یونان این قدر آشفته است؟ نمیدانم. چطور صحنه پایانی فیلم اونجرز را فیلمبرداری کردند؟ نمیدانم. چه چیز باعث شروع تقسیم میتوز میشود؟ هیچکس نمیداند. شما هم نمیدانید. پس لطفن خفه شوید.
هر قدر سریعتر بتوانید به جای جواب همه چیز را داشتن، در مورد چیزی بپرسید، به واقع بیشتر به یک نابغه تبدیل خواهید شد.