این هافبک اسپانیایی در مصاحبه با Gazzetta dello Sport گفت: "زمانی که من همسرم را ملاقات کردم، 18 سالم بود، اما همیشه ذهنیت ما تشکیل یک خانواده بود. من مطمئن نبودم که آمادگی کافی برای پدر شدن را دارم، اما زمانیکه آلوارو متولد شد همه چیز برایم روشن شد. تصمیم عاقلانه ای بود."
"من همیشه سعی می کنم با فرزندانم بیشتر از پدر و مادرم با خودم صحبت کنم. آن ها زمان زیادی نداشتند، به سختی کار می کردند، اما خوشبختانه من توانایی عوض کردن پوشک بچه ها، آموزش احترام گذاشتن به بچه ها را داشتم و آن ها را مجبور به فوتبال بازی کردن نمی کنم. زمانی که آن ها ورزش انجام می دهند و مطالعه می کنند، من خوشحال می شوم."
بورخا والرو می گوید ممکن بود یک بسکتبالیست شود و اسطوره او مایکل جردن بوده است: "کسی که موجب حیرت و تعجب شما می شود. من عاشق او بودم، تا جاییکه می خواستم شبیه مایکل جردن باشم. من آن را هنوز به دست نیاورده ام، اما ممکن است یک روز این اتفاق بیفتد."
"او به خودش اطمینان داشت. شما می توانید در چهره او مشاهده کنید که تا چه حدی می خواست که تفاوت ها را در یک مسابقه رقم زند. او بهترین نتیجه را همراه با هم تیمی هایش می گرفت، اگرچه که او به تنهایی نیز قادر به کسب بهترین نتایج بود. هیچ چیزی مهمتر از آن در ورزش گروهی وجود ندارد، به علاوه اینکه او ارمغان آور شادی بود."
"من همیشه می خواستم یک بسکتبالیست شوم و در مدرسه بازیساز بودم، اما متاسفانه از لحاظ قدی مشکل داشتم. من همچنین عاشق تماشای فوتبال آمریکایی بودم و برای عجیب بود که چگونه یک مرد با بیش از 100 کیلوگرم وزن می تواند 100 متر زمین را در 10 ثانیه بپیماید."
"بازی گلف تقریبا به یک بیماری در من تبدیل شده بود. من آن را در مایورکا کشف کردم و بازی های بسیاری در 14 هندی کپ انجام دادم. سپس بچه هایم متولد شدند و من 28 ساله شدم. گلف یک ورزش دشوار است و زمانی که شما حتی به صورت جزئی در آن پیشرفت می کنید هیجان زده می شوید و حتی حس غرور به شما دست می دهد."
"در وست برومویچ من با سوشی آشنا شدم و عاشق آن شدم. من از غذاهای انگلیس متنفر بودم و به جز پاستا و پیتزا نمی توانستم غذای دیگری بخورم. بنابراین یک روز تصمیم گرفتم به یک رستوران ژاپنی بروم و سوشی مانند یک دارو برای من بود."
"از زمانی که من به فلورانس آمده ام، استیک به غذای مورد علاقه من تبدیل شده است، اگرچه هنوز هم سوشی با اختلاف کمی از نظر من برنده است. اگر من در خانه غذا بخورم تنها غذاهای اسپانیایی را خواهم خورد."
بورخا والرو در ادامه می گوید که او کودکی شجاع بوده است و افزود: "من تنها حدود 18 ماه پیش ترسیدم، زمانی که پزشکان گفتند که مادرم بسیار مریض است و او برای همیشه ما را ترک می کند. از زمان مرگ او من تنها از دو چیز می ترسم: پیری بدون لذت بردن کافی از زندگی و سرنوشت بچه هایم. قبل از تولد آن ها من فکر می کردم اغراق آمیز است، اکا اکنون به خوبی احساس مردم را درک می کنم."
"من از مصدومیت و حضور در استادیوم مملو از جمعیت نمی ترسم. من همیشه قبل از بازی ها راحت می خوابم. آرزویی که من دارم مسافرت مجانی به مراکش همراه با دوستم ویکتور می باشد، هر چند که من تا بعد از زندگی حرفه ای ام باید صبر کنم."