اختصاصی طرفداری- حکایت ما و رسانه در پخش فوتبال های زنده هم از آن داستان هاست که بعد این همه سال و بعد پاره کردن این همه پیرهن هنوز در بعضی فازها به درک مشترکی نرسیده. رسانه ملی برای ما در پخش زنده بازی های اروپایی همان پدری است که برای پسرش همه چیز از کار، خانه، پول زندگی فراهم می کند اما در قبال این همه بخشندگی بر نمی تابد که شازده بخواهد به میل خود زندگی کند، برای خودش برود و باشد، فی الواقع همین نقش تامین کنندگی پدر باعث می شود او این حق را برای خود متصور باشد که انتخاب کند فرزندش با که ازدواج کند، کدام مسیر را برود، چه رشته ای تحصیل کند، چه کند، چه بپوشد چه بخورد و قص علی هذا. حالا پس از این همه سال پخش زنده و آزمون و خطا همچنان بنظر می رسد این گروه در پیش پا افتاده ترین مسائل نظیر تعیین گزارشگران بازی ها با چالش های عدیده ای مواجه اند که شاید به زعم آن ها مسئله چندان حادی نباشد، اما برای آن هایی که برای یک بازی فوتبال، نود دقیقه دندان قروچه می روند و به مدد یک خشاب ژلوفن و سایر محصولات نشاط آور، فشار بازی را رد می کنند، همراه شدن این حجمِ ناجوانمردانه از استرس با چرخیدن متّه ای روی مغزشان چندان خوش آیند نیست، هست؟
تردید نیست که هر کدام از ما که ساکن این دریای بیکران سبز رنگ هستیم، از هر طرفی که آمده باشیم و در هر عمقی که ساکن باشیم، به هر حال دلبستگی خاطر به یک رنگ داریم، مگر می شود ما متولد و ساکن ایران باشیم اما اهل و ساکن هیچ شهری نباشیم. اینکه فوتبال دوستم اما طرفدار تیم خاصی نیستم هم به عقیده من از آن کباده های روشن فکری است که متجاوز از یک دهه از مد افتاده و به جز گپ و گفت های کافی شاپ های دانشجویی نباید کاربرد دیگری داشته باشد و حداقل در این سایت محلی از اعراب ندارد. هم از این رو نگارنده این سطور نسبت به تعلق خاطر هر کدام از گزارشگران و مجریان تلوزیونی نسبت به هر رنگ و لباسی کاملا توجیه است و ابدا انتظار ندارد که ایشان از هرگونه علاقه ای مصون باشند. با این همه درک این نکته نیز بسیار مهم است که گزارش یک بازی فوتبال درست مثل کارگردانی یک نمایشنامه است که می توانند از آن هم یک شاهکار بسازد و هم اثری که علی رغم همه پتانسیل های درونیش درنیامده و لق می زند. گزارشگر یک بازی می تواند با قرائتی که از بازی ارائه میدهد، تحلیل ها، زوم کردن ها و تاکیدهایش شیرینی هر پیروزی را تشدید کند و یا با پارازیت های بیجا آن شیرینی را زیر دندان بیننده بدل به طعم گس تنفر و خشم کند، کاری که بنظر می رسد گزارشگر محترم بازی سلتاویگو و رئال مادرید با تبحر خاصی در قبال طرفداران مادریدی به انجام رسانده و البته با اشتیاق به انجام می رساند.
به شخصه برای من هیچ گاه مرور به اصطلاح سوتی های گزارشگران ایرانی نظیر خیابانی یا علیفر جذاب نبوده و حقیقتا درک نمی کنم که چه لذتی دارد مرور اینکه فلانی فلان سوتی را داده کما اینکه پس از عادل فردوسی پور همچنان دوست دارم فوتبال را با گزارش علیفر بشنوم و البته در این بین حتما مشکل از من است. اما پراکندن این سطح از تنفر و روانه ساختن این تعداد نیش و کنایه درطول بازی که متعلق به هواداران رئال مادرید است برای من حقیقتا جای سوال دارد.
رفتار گزارشگر بازی در طول نود دقیقه بی هیچ کم و کاستی شبیه طرفدار تیمی است که هر آن منتظر گل خوردن رئال است و از گل نشدن فرصت های نصف ونیمه حریف بر خود می پیچد و شروع به سرزنش کردن بازیکنان می کند. فی المثل گزارشگر از مهاجمی نظیر گویدتی که در دقیقه نود و شیش بازی مقابل یونایتد سطح خود را نشان داد، انتظار دارد فرصت هایی که طراز اول ترین مهاجمین تاریخ هم به زحمت تبدیل به گل می کردند را تبدیل به گل کند . تاسف و اندوه وصف ناشدنی ایشان پس از از دست رفتن هر فرصت سلتا نیز در کنار اصرار به پنالتی دانستن هند بیرون از محوطه واران از آن دسته اسید پاشی هایی بود که در تمام نود دقیقه شاهدش بودیم.
چند فصل پیش و در حالی که پس از انتظاری 12 ساله رئال توانسته بود به فینال چمیپونز لیگ برسد و در حالی که به زعم اکثر بالاتفاق کارشناسان شایسته پیروزی در همان نود دقیقه بود، پس از به ثمر رسیدن گل تساوی، گزارشگر محترم بازی به جای گزارش صحنه ای که وزن زمین را برای دومین بار کم کرده بود مکررا لب می گزید و افسوس می خورد و از غیبت آردا توران می گفت. این حجم از ناتوانی در کنترل احساسات و غلیات درونی بیشتر شایسته نوجوانان کم سن و سال است. رفتارهایی که به ندرت می توان از مجهول الهویه ترین کاربران خودمان درهمین سایت با نام هایی در حوالی “gholi red devil” و یا “اصغر مادریدی” با سابقه عضویت از پریروز در بخش کاربران یافت، حال آن که آنتن زنده تلوزیونی و مخاطبان فهمیش نباید میزبان چنین کج سلیقگی ها و اعمال نظرات شخصی باشد. طرفدارن رئال حتما خاطرشان هست که در همان بازی و در صحنه به ثمر رسیدن گل دوم که انرژی وصف ناپذیری را در اقصی نقاط جهان آزاد کرد، گزارشگر بازی مجددا بی هیچ دلیلی سکوت کرد و در اقدامی بی معنی تصمیم به عدم گزارش آن صحنه گرفت؛ صحنه ای که بسیاری از هواداران رئال برای دیدن آن 12 سال انتظار کشیده بودند و 12 سال زخم زبان شنیده بودند. پیش تر گفته شد که علایق فردی و شخصی تک تک گزارشگران برای ما پذیرفتنی و قابل درک است اما مشخص نیست جواد خیابانی عزیز و دوست داشتنی وقتی تا این حد از رئال مادرید متنفر است چه اصراری است که بازی های رئال را گزارش کند و یا چه اصراری است که بازی های رئال را به او بدهند.
نفس گیر تر از نود دقیقه دیشب مقابل سلتا، آزاردهنده تر از کابوس پریدن چند باره قهرمانی از دست رئال، حتی کابوس وار تر از اشتباهات تمام نشدنی مدافعین رئال در بازی دیشب این جواد خیابانی بود که یک بار دیگر دِین خودش را به احساسات شخصی اش ادا کرد، اما یادش نبود در جایگاهی است که باید به احساسات میلیون ها مخاطبش نیز احترام بگذارد. یادش نبود اسم کاری که می کند نه خوش خدمتی به هم فکرانش که خیانت به گروهی است که از صدقه سری آنها، او و امثال او مشغول کارند، یادش نبود که اگر هم از جانب داور اشتباهی صورت گرفته نامش خطای انسانی است و بهتر است برای تسویه درونیات اش، با میلیون ها انسان بی زبانی که نه رسانه دارند و نه تریبون دسته به یقه نشود که چه آن ها که درون زمین هستند و آقا جواد دوستشان ندارد، منتخب تروریست های دنیا نیستند و چه ما که جلوی تلویزیون نشسته ایم نیز هموطنان او هستیم همان وطنی که هر وقت یاد آن میفتد پلک هایش ابری می شود.
جایی گفته بود "گزارشگری شغل نیست یک عشق است"، این همه نامهربانی در ساحت عشق خیلی عجیب است آقا جواد! به خوبی خاطرم هست زمانی که خیلی کم سن و سال تر از امروزم بودم برای خیلی ها جواد خیابانی بهترین بود، انتخاب اول بود و به حق هم بود، بود که شد گزارشگر مهم ترین بازی تاریخ فوتبال ایران، از آن روز نزدیک بیست سال می گذرد، خیلی بد است که درخشان ترین نمایش یک آدم توی کارش به تاریخ پیوسته باشد، آقای خیابانی به خودتان بیایید!