مطلب ارسالی کاربران
آرورا اثری گرانسنگ از هنرمند بزرگ در عرصه تهیه موسیقی فیلم، هانس زیمر
آرورا یکی از آثار عمیق و به شدت تاثیرگذاری است که توسط هنرمند بزرگ و خلاق در زمینه تهیه موسیقی متن یعنی هانس زیمر تهیه شده است. هانس زیمر از جمله موسیقی دانانی است که به تدریج سبک خود را به دنیای سینما و موسیقی معرفی کرده است، سبکی که ترکیبی از هارمونی، فضاسازی و وجود عناصر چشم گیری از احساس در کارهایش است. در کارهای زیمر گاه موسیقی دچار تنشی دیوانه کننده ای می شود و گاه در حد زمزمه و نجوا لطیف و زیبا. آرورا تک قطعهدلپذیری است که یکی از اوج های کارنامه کاری زیمر و نشان دهنده بلوغ او در قرار دادن یک اندیشه زیبا در اثر هنری است. اما آرورا هم به مانند دیگر آثار این هنرمند بزرگ مانند گلادیاتور، دزددان دریایی کارائیب، آخرین سامورایی، سه گانه بتمن نولان ، بین ستاره ای، تلماسه، تلقین، رمز داوینچی، ماموریت غیر ممکن 2 و... داستانی در بطن خود دارد که خود هانس زیمر به زیبایی آن را تعریف می کند:
اجازه بدید آخرین داستان رو هم براتون بگم. حدود 12 سالِ پیش شایدم سیزده کریس نولان با من تماس گرفت که روی فیلم بتمن کار کنم، البته که می خواستم فیلم بتمن کار کنم و بیشتر از اون میخواستم که با کریس نولان کار کنم اما مشکلی داشتم اینکه چطور باید بتمن بود و شخصیتم رو تفکیک کنم و به بروس وین شیک و باوقار تبدیل بشم بنابراین کریس پیشنهاد کرد که با دوستم جیمز نیوتن هاوارد تماس بگیرم کسی یکی از درخشانترین و فوق العاده ترین آهنگسازها هستش؛ و زمانی که همراه با دوستمون مِل وسون رفتیم لندن و چهارتایی موزیک بتمن می آغازد رو ساختیم. هیچوقت در مورد قسمت دوم و یا چیزی مثل اون فکر نکرده بودیم. چند سالی گذشت و یه روز کریس اومد به استودیو من و داستان جوکر رو برام گفت. داستانی از هرجومرج برام گفت داستانی از نگرشی متفاوت به موسیقی و بازیگری. و من بهش گفتم کی قراره بازیگرش باشه؟ کی قراره نقش این جوکر رو بازی کنه؟ و اون جواب داد: هیث لجر و هیث باورنکردنی اجرا کرد؛ کاملاً بی باک، پرهیجان و غیرمعمول. هرروز که هیث رو میدیدیم و فقط میگفتیم شگفت انگیزه .و درست قبل از اینکه فیلم رو تموم کنه متوجه شدیم که هیث فوتشده و من فکر کردم که باید موزیک رو کمتر کنیم چون زیاد از حد شده و یه لحظه متوجه شدم که تنها راه نشون دادن احترام به این اجرا، نشون دادن احترام به اون مرد نگهداشتن هیجان در اون بود. تیغ، فولاد و شیشه های شکسته. چند سالی گذشت و کریس گفت باید این سهگانه رو تموم کنیم اینو به خودمان بدهکاریم و رسیدیم به شوالیه تاریکی برمیخیزد (قیام شوالیه سیاه) . به نحوی ما دوباره سرزندگی رو پیدا کردیم و همهچیز دوباره برگشت. فیلم رو تمومش کردیم. رفتیم نیویورک و اونجا یک افتتاحیه بی نظیر داشتیم. صبح روز بعد سوار هواپیما شدیم و غروب رسیدیم لندن و من رفتم خونه و خبرنگاری تلفن زد و ازم پرسید: که درباره تیراندازی هنگام پخش فیلممون در شهر کوچکی به اسم آرورا در کلرادو، چه حسی دارم؟ من هنوز خبرش رو نشنیده بودم و گفتم داغون؛ اولین کلمه ای که به ذهنم رسید و فهمیدم همه دارن از این کلمه استفاده می کنن ولی من از کلمات استفاده نمیکنم من با کلمات نمیتونم احساسم رو بیان کنم. کل روز رو داشتم به قربانی ها و خانواده هاشون فکر میکردم و تنهایی که مطمئناً دارن تجربه میکند. به همین خاطر اون شب با گروهِ کُر تماس گرفتم و گفتم: میتونیم کاری بکنیم؟ میتونیم یه قطعه ای بسازیم بدون کلام که این حس رو بده که داریم آغوشمون رو از اینجا برای شهرِ کوچکی در کلرادو باز میکنیم؟ که نذاریم دیگه احساس تنهایی کنن؛ که بدونن ما داریم به اونها فکر میکنیم که بدونن ما باهاشون همدردی میکنیم و دنیا هنوز جای بهتری نشده و امشب ما اینجا در پراگ آغوشمون رو براشون باز میکنیم و از صمیم قلب براشون اجرا میکنیم و میخوانیم. خانمها و آقایان، این آرورا است.