عشق شکوه از تو گفتن های بسیار
تورا از جان صدا کردن به تکرار
برای عاشقی هر لحظه مشتاق
برای بودنت بی وقفه اصرار
بیا جانان به رسم عاشقان
سری امشب به روی شانه بگذار
عشق تو چو جان تازه در تنم
دستم را رها مکن که بشکنم
ای چشمت شروع شعر عاشقانه
بگریزد ز هر چه جز هوای تو
در گوشم صدا فقط صدای تو
با من باش که جان دهی به این ترانه
ای هجوم شکوه بر لبم باز فرو نشانده ی تبم
ای بغض هر شبم ای همیشه راه چارم
ای تولد دوباره ام بی تو آواره ام
عشق تو چو جان تازه در تنم
دستم را رها مکن که بشکنم
ای چشمت شروع شعر عاشقانه
بگریزد ز هر چه جز هوای تو