برای کسی که دهه 60 روی سکوهای امجدیه و آزادی برای استقلال گلو پاره نکرده...
برای آنها که حرکات ترکیبی زرینچه و نامجومطلق را در جناح راست ندیدهاند...
و...
برای آنها که نمیدانند قیچی برگردانهای چنگیز و فرارهای او چه طعمی داشته...
سخت است از جعفر مختاریفر بگویی...
از کاپیتان محبوب آن سالها...
از دورهای که شاهین بیانی و حاجیلو و حجازی و نعلچگر و فریبا و مراغهچیان و رضا احدی در تیم خدایی میکردند...
تا...
نسل بعدی با قلعهنویی و حسنزاده و ورمزیار...
فقط تماشاگران دهه 60 یادشان میآید...
که دربی بیست و نهم در سال 67 چه فضایی داشت...
تیم فوقالعاده پرسپولیس در اوج آمادگی و با همه ستارههای شاخصش در مقابل استقلال نحیف که با مصطفی اردستانی و حمید فرزامنیا و محمود کلهر و رضا جلولی آمده بود نبازد...
با مجید رضایی گلری که آبیهای قدیمی خاطرات حضورش را فراموش نخواهند کرد...
در آن بازی استقلال فقط 3 بازیکن شاخص داشت...
مجید نامجو مطلق و زرینچه و جعفر مختاریفر...
مختاریفری که برای تیمش همه چیز بود و آن دربی با گل زیبای او بود که با تساوی تمام شد...
همانطور که فصلهای متوالی با حضور ستارهای چون او برای هواداران استقلال شورانگیز شد...
هافبک-مهاجم تکرارنشدنی یک دهه...
در سالهایی که مثل امروز نبود و در هر نیم فصل ترکیب زیر و رو نمیشد...
سالهایی که بازیکنان میتوانستند در تیم بمانند و تبدیل به نماد و تاریخ باشگاه شوند...
و...
در میان همه آن نامهای استثنایی شاید تنها جعفر مختاریفر بود که در اوج محبوبیت رفت و کمکم محو شد و امروز کمتر اسمی از او شنیده میشود...
کاپیتانی که با استقلال جام قهرمانی آسیا را هم بالای سر برد و دربیها و بازیهای دیدنی بسیاری را هم رقم زد...
جعفر مختاریفر میتوانست امروز همان اسطورهای باشد که استقلالیها دنبالش میگردند...
همان «سلطانی» که به زور سعی میکنند به مجتبی جباری بچسبانندش...
جعفر مختاریفر همه چیزهایی را که باید برای تبدیل شدن به اسطوره داشته است...
تماشاییتر و دوستداشتنی تر از بسیاری از مدعیها...
گلزن...
تکنیکی و دونده...
بازیکن دیدنی جلوی تیم که هر حرکتاش سکوها را به وجد میآورد...
او اما در همان مهی گم شد که بسیاری دیگر را از این فوتبال گرفت...
مجتبی محرمی و ناصر محمدخانی را...
همه آنهایی که مسیر متفاوتی را انتخاب کردند و رفتند که رفتند...
ساناز فرهادی...