کارمندی تجسم ماتم
کمرش زیر بار خرجی خم
هشت او زیر نُه گرو رفته
هستی و نیستی چپو رفته
ماهی و مرغ و گوشت ماه به ماه
داخل خانه اش نبردی راه
یر به یر با حقوق ماهانه
قبض گاز بدون یارانه
از زن و بچه شرمسار و خجل
همچو خر پای او فرو در گل
دیدمش بیست و دوم بهمن
در خیابان و کوچه و برزن
نه به عشق کلوچه و ساندیس
بلکه از روی اعتقاد سلیس
با تلاش زیاد و بیش از حد
سنگ دولت به سینه اش می زد
مشت های گره هوا می کرد
دولت خویش را دعا می کرد
در دفاع از گرانی اجناس
داد می زد: وزیر، از تو سپاس
وه چه خوب است سهمیه بندی
قطع یارانه و هدفمندی
می خورم نان خشک و دوغ و پنیر
زنده باد احمدی نژاد دلیر
گفتم ای بی نوای بیچاره
"من گمونم یه جات می خاره"
مطمئنی که حال تو خوب است؟
یا مخ فینگیلی ت معیوب است
با چنین زندگی که تو داری
از چه چیزش کنی طرفداری؟
از برای کسی بمیر آخر
که برای تو تب کند ای خر
این که داری تو ، مرگ تدریجی ست
زندگی نیست ، عین گه گیجی است
تو که یک آه در بساطت نیست
این شعار و تظاهراتت چیست؟
پاسخش نغز و دلپذیر آمد
داستانی به شرح زیر آمد:
گفت این را شنیدم از پدرم
او هم آن را شنیده از پدرش
(قافیه ترک شد ؟ خیالی نیست
بنگر مغز داستانم چیست)
پیر مردی علیل و بیچاره
کفش سوراخ و جامه اش پاره
رخت هایش ندیده بر خود تاید
بینی اش بود داخل آفساید
دست هایش چلاق و پایش لنگ
راه می رفت عینهو خرچنگ
روی صورت چهار پنج زگیل
هر کدامش به قدر یک پف فیل
کله اش تاس بود و مغزش پوچ
دهنش گاله چشم هایش لوچ
لب پایین او زمین را فرش
لب بالاش سایبان در عرش
شپشک توی جامه ی آن مرد
وصله ی خشتکش وجب می کرد
کیسه ای نان خشک در دستش
تکه ای می شکست با شستش
می زد آن را به آب جو می خورد
بعد هر لقمه که فرو می برد
سر خود سوی آسمان می کرد
شکر و حمد خدایگان می کرد
کای خدا شکر، نعمتت افزون
دم تو گرم، چاکرم، ممنون
یک کسی گفت: پیر بوزینه
خویش را دیده ای در آیینه؟
قبل حمد خدای و راز و نیاز
یک نگاهی به ریختت بنداز
آن خدایی که در خزانه ی غیب
هر چه استوک داشت یا پر عیب
در وجودت کلکسیون کرده
فتبارک به تخم ده زرده
نه تو را هست ثروت و مالی
نه سر و وضع و شکل باحالی
آن از آن پشت گوژ و قوزی تو
این از این آب و نان و روزی تو
سهم تو زیر گنبد آبی
خانه دوشی و کارتن خوابی
با چنین حال و مال و شکل قناس
چه محلی برای شکر و سپاس؟
گفت آن مرد پا پتی با " شدّ "
سر سوزن شعور اگر باشد
آن چه من گفتم و خدا بشنود
بد تر از فحش خوار مادر بود
چون به این جا رسید قصه ی او
آهی از دل کشید آن یارو
گفت: من نیز اگر دمم سرد است
"زنده باد" م شبیه آن مرد است
تو هم ای هالو از ته سینه
کن سلامی به کل کابینه