مطلب ارسالی کاربران
چقد این شعر اندیشه فولادوند برام جذابه...
خراب و بی هوس و بی هیجان مینگرم به این مکعب مسدود و تُنگ دور و برم
به نام خانه ، دو پا را بکوب با برپا! به احترام من اکنون سقوط کن در جا
سقوط کن با من ، نای ایستادن نیست که ضربه ی سر و آسفالت ، جنس موسیقیست
چه انحطاط لطیفی/ چه نظم مرتعشی نه خودکشی که عزیزم چه واکنش کنشی
عمل / نه عکس العمل ، جنس شعر من این بود به خاک معترض واژه ها رسیدن
شدم حلول شکنجه درون خود ! تصادفی شده ام نابودگر خودم
انگار چنین به چرخش خویش آمدست این پرگار حکومت من از این پس، تزلزلی ابدیست
به تو قسم هیچ چیز در من نیست تهی شدم ز عقیده ز آرمان ز خودم به هیچ و پوچ رسیدم ....
خلاء / سکوت/ قدم قدم صدای خداحافظی من با تن قرابت سر و آسفالت /انفجار بدن
از کتاب شلیک کن رفیقشه....