اين نوشته درباره ى سه اتفاق نه چندان مهم ولى تاثيرگذار طى دو سال اخير توى زندگى منه.
سلسله اتفاقايى كه باعث شد تصويرى كه از خودم به عنوان يه انسان خوب ، در ذهنم ساخته بودم مخدوش بشه و من رو به فكر واداره كه واقعا جايگاه من در اين جهان كجاست؟
سكانس اول - مسكو : در يكى از خيابان هاى مسكو من و خانوادم روبرو شديم با دخترى حدودا ١٨ ساله كه ميان ده ها روسى كه هيچ شناختى از زبان انگليسى نداشتند، مى تونست انگليسى صحبت كنه . دختر روسى با عجله مى خواست وارد ايستگاه مترو بشه ولى پدرم از ايشون خواست تا به ما آدرس فلان كافه رو بده . دختر روسى كه احتمالا خوب مي دونست كه ما آدرس رو پيدا نمى كنيم ازمون خواست دنبالش حركت كنيم، بعد از ٢٠ دقيقه پياده روى ما به مكان مورد نظر رسيديم و دختر روسى همون راه رو برگشت تا به ايستگاه مترو برسه.
سكانس دوم - پراگ : همراه با خانواده ، وارد يكى از قطارهاى مترو شديم ، به دليل پر بودن صندلى ها، ما مجبور شديم بايستيم. نكته ى جالب اينجا بود كه يه پيرمرد حدودا ٧٠ ساله با عصا ، از جاى خودش بلند شد و جاى خودشو به مادر من داد. البته كه مادر من تشكر كرد و نپذيرفت.
سكانس سوم - تهران : بعد از يه روز نسبتا طولانى ،خيلى خسته بودم. سوار مترو شدم ، بعد از اينكه تعداد زيادى از مسافرا پياده شدن ،بلاخره تونستم روى صندلى مترو بشينم. توى حال خودم بودم كه صحبت هاى يك خانم و يك كودك ، توجه من رو جلب كرد ، كودك دستفروش مى خواست چيزى به اون خانم بفروشه ولى اون خانم از كودك خواسته بود كنارش بشينه و اون دو نفر تا دقايقى مشغول صحبت و خنده شدند. دست آخر هم اون خانم كه انگار براى كسى لوازم التحير تهيه كرده بود، كيسه اى پر از لوازم التحير به كودك دستفروش داد.
اين سه سكانس كوتاه از زندگي منه ، اتفاقايى كه به من ياد داد همه ى ما انسان ها ،مى تونيم خوب باشيم و خوب زندگى كنيم.
همه ى ما مى تونيم انسان ها رو فارغ از رنگ پوست ، مليت ، عقايد و ... قضاوت كنيم.
همه ى ما ميتونيم پياور آور صلح باشيم.
در نهايت حتما همه ى ما بارها شنيديم كه انسان بودن يعنى كه به هيچ كسى بدى نكنيم اين تعريف شايد تا حدود زيادى درست باشه اما مگه فقط انسان بودن كافيه؟؟
پ.ن : شايد براتون جالب باشه خصوصيات آدماى اين چند اتفاق رو براتون ذكر كنم؛ دختر روسى : داراى گردبند صليب و احتمالا مسيحى / پيرمرد چكى : هيچ علامتى كه معرف عقايدشون باشه به همراه نداشت / خانم ايرانى : پوشش چادر داشتند و احتمالا مسلمان.
پ.ن : دنيا مملو از آدمايى كه جون ساير انسان ها براشون هيچ اهميتى ندارند، چقدر دنيا تاريك به نظر مى رسيد اگر انسان هاى خوب نبودند.