تراکتور تنها یک تیم ورزشی است؟
شاید تراکتوری که سال 80 سقوط کرد خلاصه میشد در همین دو واژه. تراکتور دهه های 70 و قبل از آن باشگاهی بود به مانند فجرسپاسی، فولاد اهواز، سپاهان و ذوب آهن و ابومسلم و سپیدرود و ...
قصد نویسنده توهین یا کسر شانی از این باشگاه ها نیست; که هر چه باشد از باشگاه های پرهوادار، ریشه دار و نوستالژیک فوتبال کشور هستند و شایسته ی احترام بسزایی اند. اما آنچه تفاوت تراکتور جدید با قدیم را ایجاد کرده است را باید خارج از مستطیل سبز جستجو نمود.
آن همان چیزی ست که باعث شده برخلاف تیمهای نام برده شده، تراکتور در تبریز و آذربایجان که هیچ در گوشه گوشه ی مملکت تنها نباشد و حالا پس از نزدیک به یک دهه از بازگشت به سطح اول فوتبال ایران، خواه یا ناخواه، تبدیل به قطب سوم فوتبال در این دیار شده باشد. تیمی که در اردبیل و زنجان و ارومیه و قزوین و دیگر شهرهای آذربایجان هوادارانی تیفوسی دارد و این مهم روز به روز بر وحشت ایکس و ایگرگ های غیر فوتبالی می افزاید;اما چرا؟
این ترس و وحشت که گاهی خود را با صاحب شدن باشگاه نشان می دهد و گاه با مشکل آفرینی در رفت و آمد هواداران و گاه با اشارات زیر پوستی گمارش مدیران بی کفایت و گاه با بستن طولانی مدت صدای استادیوم و گاه ... از کجا سرچشمه می گیرد؟
این علاقه ی روزافزون به تراکتور جدید در سایر شهرها و استان ها ، حال آنکه تراکتور دهه ی ۷۰ چنین پایگاه مردمی حتی در خود شهر تبریز نداشت و تبریزی ها به مانند سایر شهرهای بزرگ کشور، دل در گرو سرخابی های مرکز داشتند، از کجا متولد و متبلور شد؟
تراکتور جدید یا تیراختور مکتبی مدنی برخاسته از بطن جامعه است.مکتبی که در نبود احزاب سیاسی،با ظرافت تمام وظایف یک ساختار منسجم مردمی و مطالبهگر را بر عهده گرفته و تبدیل به تریبون دردها،دغدغهها و خواستههای جامعه #آذربایجان شده است. تمام آن چیزهایی که در دیگر تیمهای با ریشه و مردمی، نایاب است و همه ی آن تیم ها، شعارهاشان و کری هایشان را در عین زیبایی و جذابیت به مستطیل سبز بازی محدود و محصور میکند و پس از نود دقیقه و خارج از ورزشگاه دیگر محلی از اعراب برای علاقه به باشگاه، همبستگی هواداران و ... وجود ندارد.
اما در اینجا داستان کمی متفاوت است
در مکتب تیراختور حق #زبان_مادری مطالبه میشود.
تیراختور تریبون این مطالبه است. هرچقدر در دقیقه 15 بازیهای تراکتور صدای استادیوم ها را ببندند تا کسی منقلب نشود اما این صدا به گوش مردم آذربایجان و دیگر شهرها خواهد رسید.
در مکتب تیراختور حق #زنان_ورزشگاه مطالبه میشود.
حال چه در قالب شعار دقیقه 25 چه در قالب پلاکاردهای تماشاگران چه در قالب این عکس های زیبا و چه و چه..
در مکتب تیراختور #دریاچه_ارومیه مطالبه میشود.
از شعار ها تا لوگوها و طرحهای روی کیت تیم و... .
همانطور که گفته شد به بدیع ترین و ظریف ترین اشکال ممکن دغدغه های اجتماعی این مردم در غیاب احزاب و جنبش های کارآمد مطالبه گر، مطرح و بازخواست میشود.
و این دلایل نشات گرفته از قریحه و ذوق سازنده ی مکتب به معنای واقعی کلمه مردم نهاد تیراختور، مردم دیار ستارخان و باکری را که از نظر اخلاقی در بدبینی به بیگانه ها، گرم با همدیگر، راسخ در انتقام جویی،رامش ناپذیری، چیزی شبیه به استارک های نغمه ی آتش و یخ مارتین ساخته ، مصمم تر از همیشه به طرفداری و حمایت از گرگ ها کرده است. زیرا به این جمله اعتقاد قلبی دارند که
When the snowes fall and the wind blows
The lone wolf dies but the pack survives