مطلب ارسالی کاربران
من شمعم تو پروانه
- شبی یاد دارم که چشمم نخفت
- شنیدم که پروانه با شمع گفت
- که من عاشقم گر بسوزم رواست
- تو را گریه و سوز باری چراست؟
- بگفت ای هوادار مسکین من
- برفت انگبین یار شیرین من
- چو شیرینی از من به در میرود
- چو فرهادم آتش به سر میرود
- همی گفت و هر لحظه سیلاب درد
- فرو میدویدش به رخسار زرد
- که ای مدعی عشق کار تو نیست
- که نه صبر داری نه یارای ایست
- تو بگریزی از پیش یک شعله خام
- من استادهام تا بسوزم تمام
- تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
- مرا بین که از پای تا سر بسوخت
- همه شب در این گفت و گو بود شمع
- به دیدار او وقت اصحاب، جمع
- نرفته ز شب همچنان بهرهای
- که ناگه بکشتش پریچهرهای
- همی گفت و میرفت دودش به سر
- که این است پایان عشق، ای پسر
- اگر عاشقی خواهی آموختن
- به کشتن فرج یابی از سوختن
- مکن گریه بر گور مقتول دوست
- برو خرمی کن که مقبول اوست
- اگر عاشقی سر مشوی از مرض
- چو سعدی فرو شوی دست از غرض
- فدایی ندارد ز مقصود چنگ
- و گر بر سرش تیر بارند و سنگ
- به دریا مرو گفتمت زینهار
- وگر میروی تن به طوفان سپار