اِل مَمدیو▪این اتفاق واس منم پیش اومد ساعت یک یا دو نصفه شب بود داشتم پیاده برمیگشتم خونمون در حین راه رفتن دیدم جلوم یه مرد که ظاهرا معتاد هم بود[شانس اوردم مفنگی بود:D] داره یه جوری نگاه میکنه گوشیم هم دستم بود تا نزدیکم شد بدون اینکه بخاد اول کاریو انجام بده با مشت خابوندم تو دماغش که نتونست چاقو رو دبیاره بعد رفیقش از اونطرف اومد کمکش کنه منم فرار کرد