صدام كيست؟
همانطور كه دانستيم، صدام فرزندي نامشروع بود. بنابر عرف مرسوم در قبايل عرب، بايد دختر خطاكار كشته ميشد تا ننگ و عار از دامن خانواده و قبيله پاك شود، اما مادر صدام را به ازدواج يك عقبماندهء ذهني درآوردند تا فرزندي كه در راه است، مشروعيت ظاهري پيدا كند. سپس مادر صدام (صبحة طلفاح) با شوهر دوم خود كه همان ابراهيم حسن تكريتي باشد، ازدواج ميكند. ابراهيم حسن در بين مردم العوجه (روستاي محل تولد صدام) و تكريت به خباثت معروفيت داشت. از آنجايي كه ابراهيم حسن از صدام تنفر داشت، وي به منزل دائياش خيرالله طلفاح فرستاده ميشود. خيرالله طلفاح در شورش سال 1941 عليه سلطنت خاندان هاشميان، فيصل دوم، شركت ميكند و در پي شكست اين قيام به زندان ميآفتد. بعد از مدتي از زندان آزاد ميشود و به سرقت در كوچه و بازار و تجارت غيرقانوني (قاچاق) و تجاوز به ناموس شهروندان مبادرت ميورزد.
صدام در چنين محيط كثيفي بزرگ شد. بيپدر و نامشروع به دنيا آمد و مطرود بود. تنها مونس و همدم صدام 10 ساله، ميلهاي آهني بود كه آن را هيچگاه از خود جدا نميكرد زيرا هنگام دعوا در مدرسه و خيابان به دردش ميخورد. هنگام بازگشت از مدرسه نيز صدام با آن به سگها و گربهها حمله ميكرد. صدام جز اين چماق آهني، به كسي اعتماد نداشت، و به همين دليل خشونت ذاتياش، نه دوستي داشت نه رفيقي.
در سال 1955، خانوادة دائي صدام به همراه او به بغداد نقل مكان ميكنند و در محلهاي ساكن ميشوند كه گروهها و دستههاي مختلف بر همهء راهها و مقدرات اين محله تسلط داشتند و هميشه در ميان آنها نزاع و درگيري بود و در اكثر اوقات، اين درگيري منجر به خونريزي ميشد و كشتن در ميان آنها عادت مرسومي بود.
اولين جنايتي كه صدام مرتكب شد، اين بود كه به تحريك و درخواست دائياش خيرالله طلفاح كه او را بزرگ كرده بود، اقدام به قتل دائي ديگرش به نام سعدي نمود. ميان خيرالله با برادر بزرگش سعدي در مورد اموالي كه باهم سرقت كرده بودند، اختلاف ايجاد شده بود. اين قضيه در زماني رخ داد كه صدام تقريبن 20 ساله بود.
صدام براي ادامهء تحصيل به دبيرستان الكرخ رفت، اما تحصيلات خود را نتوانست به پايان برساند و پس از شكست در تحصيل، به حزب بعث پيوست. اين حزب، پناهگاه افراد سرخورده، مجرم و جنايتكاري بود كه مطرود جامعهء عراق بودند. در سال 1957، هنگام كه حزب بعث درصدد برآمد مرحوم عبدالكريم قاسم (رئيس جمهور مردمي و محبوب عراق) را ترور كند، در اين عمليات، به صدام، ماموريت دست دومي داده شده بود كه عبارت از مراقبت از راهي منتهي به محلي كه ميبايست عمليات ترور در آن انجام گيرد. در آن دوران، صدام عضو ساده و رده پائيني در حزب بعث بود. در جريان اين ترور، گلولهاي به پاي صدام اصابت كرد. صدام از محل حادثه فرار كرد و مخفيانه به سوريه رفت. او مدت شش ماه در سوريه اقامت داشت. در اين مدت، ملازم و همنشين بنيانگزار حزب بعث - ميشل عفلق - كمونيست بود؛ و از آن زمان بود كه ميشل عفقل، رهبر سياسي و معنوي صدام گرديد.
صدام در سال 1962 به مصر رفت و بعد از آنكه به دروغ براي او گواهي پايان تحصيلات دورهء متوسطه صادر شد، به دانشكدهء حقوق مصر راه يافت؛ اما به علت بيسوادي، تا زماني كه به عراق بازگشت، نتوانست تحصيلات خود را در اين دانشكده به اتمام برساند. در آن دوران، صدام مسئول حزب بعث در قاهره بود. با وجود نقش فرعي و اندكي كه در عمليات ترور ناموفق عبدالكريم قاسم ايفا كرد، اين نقش، مسير پيشرفت او را در حزب همواره و آيندهء سياسياش را بيمه كرد.
سال 1963، حزب بعث به رهبري احمد حسن البكر تكريتي موفق شد حكومت مردمي عبدالكريم قاسم را سرنگون كند؛ در نتيجه، صدام با سرعت از مصر به عراق بازگشت. در عراق با دختر دائياش ساجده خيرالله طلفاح ازدواج كرد.
در اين مقطع، صدام بدترين جنايتها را در حق مردم عراق مرتكب شد. او در جنايتهايي مانند: قتل، غارت اموال مردم و تجاوز به زنان توسط گروهي كه «پاسداران ملي» ناميده ميشدند، شركت نمود. اما اين مرحله مدت زيادي ادامه نيافت و حاكم جديدي به نام عبدالسلام عارف روي كار آمد و احمد حسن البكر و حزب بعث را كنار زد. عبدالسلام عارف از بعثيها انتقام سختي گرفت و زندانهاي عراق را از اعضاي اين حزب توطئهگر و خائن پر نمود. اين بار صدام به اتهام اقدام عليه رهبر جديد كشور، دستگير شد؛ اما توانست از زندان بگريزد و تا سال 1968، زماني كه بار ديگر بعثيها قدرت را در دست گرفتند، مخفي ماند.