برایش حد و مرزی مشخص نکنید....
او هنوز هم جاه طلبانه به فتح فکر میکند، حتی خطوط سفید رنگ زمین های فوتبال همم نمیتوانند او را محدود کنند...
((ال کاپیتانو ما))
در ورای جام نقره ای ماموریت جدیدش را می یابد....
چشمان دی استفانو را در میان ذره های جام نقره ای رنگ میبیند و صدایش را میشنود که فرمان فتح صادر میکند...
میبیند خوآنیتو را که آمده تا معجزه کند، تا به جای ما بدود، به جای ما گل بزند و دست های ما را برای بالا بردن جام بلند کند...
و رائول را میبیند که هنوز هم بازو بندی از جنس عشقی سپید به دور بازوهایش هست...
و ما از نگاهش تمام آنچه باید انجام دهیم را میخوانیم:پیشکش جام به بانوی روشنایی...
برایش مرز مشخص نکنید...
وارثان کرکس ها را در مسیر قهرمانی هیچ حد و مرزی نیست....
سانتیاگو برنابئو از فرمانده ما جام میخواهد و او برای همین اینجاست:
که ذهن سانتیاگو باشد...
چشم های دی استفانو...
ساق های خوآنیتو...
بال های کرکس ها و جانشین رائول...
براي اينكه جامی دیگر به قلب های سپید مادریدیسموها هدیه دهد...
و ما بی صبرانه تکرار سپید قهرمانی را به انتظار نشسته ایم...
برای ما در راه عشق هیچ کناره گرفتنی در کار نخواهد بود...
برایش حد و مرزی مشخص نکنید...