mamad Ssكلاس شطرنج ميرفتم بچه بودم تقريبا ١٠ يا ١١ ساله اينا مربي شطرنجمون زن جوون بود
كتاب يا وسايل به من ميداد ببرم سره كوچه بدم به يه مرد نميدونم براي چي
از همون اولش هم رد داده بودم خوشحال ميشدم از اينكه به من ميداد كتاب و وسايل رو ببرم بدم به پسره
اين اخرين باري بود كه به خودم افتخار كردم تقريبا