مطلب ارسالی کاربران
زمونه دست منو به دست آقام برسون
من کیستم تا هر زمان پیش نظر بینم ترا
گاهی گذر کن سوي من، تا در گذر بینم ترا
افتاده بر خاك درت، خوش آن که آئی بر سرم
تو زیر پا بینیّ و من، بالاي سر بینم ترا
یک بار بینم روي تو، دل را چسان تسکین دهم
تسکین نیابد جان من، صد بار اگر بینم ترا
از دیدنت بی خود شدم، بنشین ببالینم دمی
تا چشم خود بگشایم و، بار دگر بینم ترا
گفتی که هر کس یک نظر، بیند مرا جان می دهد
من هم به جان در خدمتم، گر یک نظر بینم ترا
را چنین زین ماه می داري جدا « هلالی » تا کی
یارب که اي چرخ فلک، زیر و زبر بینم ترا