There she stood in an empty room, heard a voice from another time
اونجا اون در یه اتاق خالی ایستاده بود، یه صدایی از یه زمان دیگه ای شنیده میشد
And the memories came rolling back of Leningrad in the war
و حافظه ها به عقب حرکت کردند، به زمان لنینگراد در جنگ
For the girl in the photograph, much had changed in the years that passed
برای دختری که توی عکسه، توی این سالها خیلی چیزا عوض شده
But her longing for the boy she loved was still the same since the war
اما شور و اشتیاق اون به پسری که عاشقش بود، از زمان جنگ تا به امروز تغییری نکرده
It was a moonless night upon the road of life, when he'd held her to say goodbye
شبی بدون ماه بر روی جاده ی زندگی، هنگامی که پسر برای خداحافظی جلوی اون رو گرفته بود
Many more would survive, for he stayed behind to help them live again
عده ی زیادی نجات می یافتند، به خاطر اینکه برای کمک به زندگی مجدد اونها، اون پسر در منطقه ی دشمن جاگذاشته شد
When they met at the garden gate, tears would fall from a deep embrace
هنگامی که اونها در دروازه ی باغ همدیگه رو ملاقات کردند، اشکشهاشون از یه در آغوش کشیدن عمیق جاری شد
For she never knew what happened to the boy she loved in the war
گرچه اون هرگز نفهمید که در جنگ برای پسری که عاشقش بود چه اتفاقی افتاد
Back in those happy days, before the soldiers came
برگشتی به اون روزای شاد، قبل از اینکه سربازا بیان
To break down the ones who remained
برای از پا درآوردن کسانی که باقی مونده بودند
And they only survived, who could learn to die, and live to fight again
و اونها فقط نجات پیدا کردند، کسانی که یادگرفته بودند بمیرند، و زنده موندند تا دوباره بجنگند
There she stood in an empty room, heard a voice from another time
اونجا اون در یه اتاق خالی ایستاده بود، یه صدایی از یه زمان دیگه ای شنیده میشد
And the memories came rolling back of Leningrad in the war
و حافظه های اونها به عقب حرکت کردند، به زمان لنینگراد در جنگ