ای تاب نیاورده به بستان حزینم
دل از عشق تو خون شد
ای خواب ترین غنچه پاییزی من
ای سرخی رویم همه از دیدن رویت
دل از عشق تو خون شد
ای سوگولی ناب من ای عشق مکرر
ای صبر و قرار و هوس و عشق مدامم
دل از عشق تو خون شد
دیگر به هوای سحر و دیدن مهتاب
هرگز نروم تا بر محبوب حزینم
دل از عشق تو خون شد