مطلب ارسالی کاربران
حکایت
هیاهو به اوج رسیده بود، چند دقیقه ای بود که میخواست با ارطغرل تماس بگیرد، دکمه سبز را فشار داد، "مشترک مورد نظر گوتورده، سیکیم اغزوا"، دکمه قرمز را فشار داد، به فکر فرو رفت، چرا دکمه های برقراری و قطع تماس سبز و قرمزند؟ جز اینکه سازنده های گوشی هم از طرفداران ترختور و ماشین سازی هستند و از کاپیتالیسم و اکسپرسیونیسم متنفر؟ لبخندی به پهنای صورت زد و فریاد زد "یاشاسین تیرختور پرچمی، گوووووولر، گووووووولر" گلر حریف با شنیدن این شعار زرد کرد، هنوز چند دقیقه مانده بود، ناگهان ولوله ای از تپه ها شنیده شد، جمعیت نیم میلیون نفری روی تپه به هوا میپریدند، خبری بود؟ هواداران یکصدا رو به تپه ها ندا دادند "نمنه دی؟" تپه نشینان با جمع آوری هیزم و افروختن آتش و به شیوه سرخپوستی پاسخ دادند "سپاهان دو دو شده، دو دوه، یا ابالفضل"، استادیوم یکسره شور و شادی شد، پسر تونی با خوشحالی به پدرش گفت "میکاسا ایز سوکاسا"، تونی با خوشحالی رو به پسر گفت "موچوس گراسیاس"، چقدر رشید شده بود، دخترکان در آرزوی اویند، چند سال بود که پسرش را ندیده بود؟ دیده بود و ندیده بود؟ از این افکار خنده اش گرفت، پس از شصت سال داشت قهرمان میشد، چند دقیقه دیگر تا رستگاری، میخل الان باید بیضه اش را لیس میزد، چه هم او بود که در ابتدای دوران مربیگری اش به طعنه به او گفته بود "ال پوئبلو اونیدو خاماس سرا ونسیدو"، حال باید سر ال پوئبلو را میگرفت، تونی داشت قهرمان میشد، آن هم در آستانه نود سالگی، بنجامین باتن، لبخندی زد و به فغانی نگاه کرد، عجب داور رعنایی، حقا قضاوت برازنده اوست، استادیوم یکسره شور، در تپه ها انگار قیامت است، تبریز خواب ندارد، امشب ال جوله چراغان خواهد شد.
روی سکوها جعفر همچنان منتظر پیام ارطغرل بود، دلهره داشت، نکند نفت داشعلی گل چهارم را بزند؟ داشعلی مرد کارکشته ای بود، با سری تراشیده و اندامی رشید، به راستی خوشتیپترین مربی لیگ با نگاهی مصمم، دو دقیقه باید در برابر این بالدمن آخته کمر دوام می آوردند، ناگهان ولوله ای به راه افتاد، "سپاهان تموم شده سپاهان تموم شده یا خدا"، ...، فغانی سوت زد استادیوم منفجر شد، تپه ها دیگر به شخم پاییزه چه محتاج؟ بذر بیافشان، محصول ترختور، هواداران ترختور به عشق ترختور تپه ها را درنوردیده و شخم زدند، ماهور از پی ماهور، در ورزشگاه چمنها کعصف ماکول همه له شده در زیر رقص لزگی هواداران، تونی خوشحال میخندید.
آنسوتر در هتل شهریار مرد متمول و خودساخته از شبکه سهند اتفاقات را منگریست، رو به دیلماج خود کرده و گفت "چرا اصفهان هم جشن اولده؟ اگه بوردا جشن اولده پس تراختور چرا خوشحالده؟ نمنه دی؟" در سیمای اصفهان محرم نویدکیا در کمال ادب و متانت و در کنار هواداران با ادب قهدریجانی جام را بالای سر برد، آنسوترک ناگهان آنتن گوشیها برگشت، "سپاهان که قهرمانه، چی شده؟"، جمعیت کم کم از حادثه باخبر شد، مجلس بزم مبدل به ظهر عاشورا شد، تونی یاد نفرین میخل افتاد، آخ میخل، اگر آنجا بود خرخره اش را میجوید، به فکر فرو رفت و یاد دیدار میخل و اریل شارون افتاد، بی شک این اتفاق طبیعی نبود، آنتن گوشی چرا باید بره پس؟ چشمش به فعانی افتاد، مردک زردنبو چرا آندو را اخراج کرد، بیشرف رشوه لای پولکی از سپاهان گرفته، بلاشک، سرش گیج رفت...
جعفر سرانجام با ارطغرل تماس گرفت "آنتنها رو قطع کردن، نمیذارن آزربایجان قهرمان شه، اینا از تورک (به مد واو) میترسن، امشب بریم گاهواخانا یک گیلان بزنیم؟ ناراحاتام".
فرد متمول در هتل به فکر فرو رفت، به دیلماجش گفت هوشنگ من ترختور رو میخرم و میریم واسه کسب سهمیه آسیا، واسه دروازه هم فروزان رو بخر، همسر چالاکی داره، این ظلم بی جواب نمیمنه" و با مشت روی میز کوبید، هوشنگ لبخندی زد و گفت "طبق ماده پنج آیین نامه فیفا خیالتون تخت"