کوفه امشب یتیم شد، چاه دیگر ناله های علی را نخواهد شنید |
خانه با رفتنت اینبار به هم ریخته است
شهر بی حیدر کرار به هم ریخته است
پدرم نبض زمان بودی و با رفتن تو
سحر و روزه و افطار به هم ریخته است
هرکسی دید پدر، حال مراگفت به خویش:
دختر فاطمه بسیار به هم ریخته است
بستر خالی تو گوشه این خانه پدر
علتی شد که پرستار به هم ریخته است
بودنت مایه آرامش و آسایش بود
حال بارفتن تو کار به هم ریخته است
حسن غمزده را بیشتر از زخم سرت
قصه سینه و مسمار به هم ریخته است
حرفی از کوچه نباید بشود پیش حسین
چونکه با گفتنش هر بار به هم ریخته است
صحبت از کوفه و بازار و اسیری کردی
از همان لحظه علمدار به هم ریخته است
گفته ای کوفه میارند مرا طوری که
همه ی کوچه و بازار به هم ریخته است
شعر از مهدی نظری
⚫️کوتاه ترین دعا برای بلندترین آرزو...⚫️
🔳#اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔳