مطلب ارسالی کاربران
معرفی فیلم سینمایی خوب بد زشت
کارگردان: سرجولئونه
بازیگران: کلینت ایستوود، لی وان کلیف ایلای والاک محصول: 1966
"توکو (زشت): وقتی میخواهی تیراندازی کنی، خوب تیراندازی بکن. وراجی نکن.•بلوندی (خوب): خطاب به توکو در اواخر فیلم در گورستان زمانی که بلوندی به توکو دستور میدهد که قبری را جهت به دست آوردن پولها میکند: " توی جهان دو گروه آدمه: اونهایی که تفنگ تو دستشونه و اونهایی که زمین رو میکنن، حالا تو بکن " •اکو: خدا با ماست، چون از یانکیها متنفره. بلوندی (خوب): نه، خدا با ما نیست؛ چون از احمقها هم متنفره." خلاصه داستان : خوب (کلینت ایستوود) و زشت (ایلای والاک) با هم کار میکنند و با شگرد خاصی به گول زدن کلانترهای مناطق مختلف و پول در آوردن از این راه میپردازند. بد (لی وان کلیف) آدمکشی حرفه ایست که به خاطر پول حاضر به انجام هر کاری است. این سه نفر در راه پیدا کردن گنجینهای ۲۰۰ هزار دلاری در مقابل هم قرار میگیرند. پس از پیدا شدن دویست هزار دلار، خوب زشت را مجبور می کند که روی صلیب بالای یک قبر بایستد و طناب داری را که خوب آماده کرده بود به گردن بیاندازد. دستان زشت را می بندد؛ چهار کیسه از هشت کیسه طلا را بر میدارد، سوار اسب شده و دور می شود و زشت بحت زده را با کوهی از التماس تنها می گذارد. اما وقتی که زشت کاملا نا امید شده برمی گردد و از دور با اسلحه طناب دارش را هدف قرار می دهد. زشت زمین می خورد. خوب می رود و زشت در حالی که باران ناسزا را نثار خوب می کند به دنبالش می دود. درست مانند اولین باری که خوب رهایش کرد. این جا به یک تسلسل در شاهبیت های فیلم می رسیم:” دو جور آدم توی این دنیا وجود داره. اونایی که طناب دور گردنشونه و اونایی که طناب رو با تفنگ پاره می کنن. ” خوب به سهمش قانع بود، نصف پول را برداشت و رفت. زشت قانع نیست و در آتش حرص می سوزد. بد هم در دوئل کشته شد و در قبر از پیش آماده شده ای که قسمتش بود، افتاد. ارجاعات به این فیلم: ایدههای فیلمنامه، فیلمبرداری، و موسیقی مورد استفاده در فیلم خوب، بد، زشت بارها در فیلمها یا آلبومهای موسیقیِ مختلف مورد استفاده قرار گرفتهاند. بهعنوان مثال، ایدهٔ ترکیب قاتل خونسرد، مرد طمّاع، و پلیس خوب در چندین فیلم ازجمله فیلم جایی برای پیرمردها نیست، ساختهٔ برادران کوئن، مورد استفاده قرار گرفتهاست. از موسیقی متن فیلم نیز در فیلمهای بسیاری ازجمله بیل را بکش، ساختهٔ کوئنتین تارانتینو، استفاده شدهاست. همچنین گروههای موسیقی مانند متالیکا از بعضی از تمهای مشهور این فیلم در کنسرتهای خود استفاده کردهاند.
داستان درباره دویست هزار دلار سکه طلا است که در خلال جنگ داخلی آمریکا مفقود می شود. این پول متعلق به سواره نظام سربازان اتحادیه، به عبارتی کنفدرات ها یا به زبان خودمانی یونیفرم خاکستری هاست. داستان را همه می شنوند و در پی بدست آوردن پول بر می آیند. ابتدای فیلم به معرفی سه شخصیت محوری فیلم می پردازد. اول “زشت” معرفی می شود، بعد نوبت “بد” است. سپس تماشاگر با “خوب” آشنا می شود. بد کسی است که به او پول می دهند و هر چه بخواهند انجام می دهد. یعنی یک مزدور. زشت یک دزد خانه به دوش است اما جدی است و اگر هدفی داشته باشد حتما بدستش می آورد. خوب هم یک کابوی تنهاست که خلافکاران فراری را تحویل داده و هنگام اعدام با شلیک تفنگ طناب دارشان را پاره می کند و پول جایزه را نصف نصف با فراری از اعدام جسته تقسیم می کند. بد و زشت برای رسیدن به دویست هزار دلار از هیچ عمل ناجوانمردانه ای فروگذار نمی کنند اما جایی که بد، در خباثت زشت را دور می زند، رفاقت قدیم را زیر پا گذاشته و به سختی شکنجه اش می کند، بد می شود وزشت را مظلوم می یابیم. با زشت همدردی می کنیم با خود چنین توجیه می کنیم که این پول حق بد نیست زیرا حالا در کسوت یک نظامی آبی پوش در آمده و با رانت خواری در پایگاه نظامی برای خود کاسبی خوبی بهم زده است اما زشت امتیازهای بد را ندارد ولی می دانیم که عزم راسخی دارد. این میان خوب بین او دو قرار دارد. بد که زشت را از میدان بدر کرده خطاب به خوب که قبلا با زشت شریک بوده می گوید: “معامله همان معامله سابق است. فقط شریکت عوض شده است. “ در ابتدا خوب با زشت شریک می شود و از اعدام نجاتش می دهد اما وقتی با بهانه گیری زشت روبرو می شود از شراکت انصراف داده و زشت را رها می کند. زشت که دلخور شده درصدد انتقام برمی آید و تا حد مرگ خوب را آزار می دهد. این جاست که زشت و خوب نیمه جان با ماجرای پول ها روبرو می شوند. زشت که می خواهد کار خوب را تمام کند با سرباز در حال مرگی روبرو می شود که پول ها را دفن کرده و نشان قبرستانی را می دهد که پول در آنجا مخفی شدهاست. اما موقع آوردن نام اسم قبری که پول در آن پنهان شده بیهوش می شود. بد که سراپایش از طمع می لرزد می رود آب بیاورد. وقتی باز می گردد خوب را می بیند که کنار جسد سرباز مذکور افتاده و متوجه می شود که خوب اسم قبر را می داند. حالا مجبور است خوب نیمه جان را نجات دهد و او را به دوش بکشد. خنده تماشاگر از طرز برخورد زشت با خوب بالا می گیرد. باران ناسزا تبدیل به چاپلوسی و تعریف و تمجید می شود. حالا زشت اسم قبرستان را می داند و خوب اسم یک قبر در قبرستانی یه بزرگی یک شهر. بازیگران فیلم هر یک در جایگاه خود عالی اند و پرداخت شخصیت ها بی نقص است. “کلینت ایستوود” در نقش خوب یا همان کابوی تنهای وسترن های اسپاگتی سرجیو لئونه کبیر. “ایلای والاک” در نقش زشت و “لی وان کلیفت” در رل بد؛ با بازی زیبای خود شما را میخکوب می کنند. لازم به ذکر است که این فیلم یکی از وسترن های سه گانه ی اسپاگتی استاد سرجیو لئونه است. این فیلم های وسترن به این دلیل با پسوند اسپاگتی خوانده می شوند چون توسط کارگردانی ایتالیایی ساخته شده اند و آمریکایی نیستند. در فیلم چند دیالوگ بسیار مهم داریم. اولی در ابتدای فیلم است که زشت به خوب می گوید:” دو جور آدم توی این دنیا وجود داره دوست من. اونایی که طناب دور گردنشونه و اونایی که با تفنگ طناب رو پاره می کنن. طناب و گردن برای منه پس دفعه بعد سهم بیشتری می خوام. ” دومی جایی است که زشت از پنچره داخل می آید و خوب را غافلگیر می کند:” دو جور حشره وجود داره. اونایی که از در می آن تو و اونایی که از پنجره می آن. ” و سومی هم در قبرستان که خوب به زشت می گوید:” توی این دنیا دو جور آدم وجود داره دوست من. اونایی که هفت تیر پر دستشونه و اونایی که زمین رو می کنن. تو بکن!”