طرفداری | پیش از شروع بازی جام خیریه برابر منچسترسیتی در ومبلی، افراد زیادی از هواداران لیورپول بطور معمول سرودهای خود را میخوانند. سپس همین افراد سرود ملی انگلستان را در حضور شاهزاده ویلیام هو کردند. جف گلدینگ نظر تعدادی از هواداران، نویسندگان و مجریان برنامههای رادیو و تلویزیون را در این خصوص جویا شد.
وقتی گویندهی ورزشگاه اعلام کرد «لطفا به احترام سرود ملی از جای خود بلند شوید، من و پسرم بلافاصله نشستیم. ما همیشه این کار را میکنیم. چون نمیخواهیم برای ترانهای وقت بگذاریم که با تزریق تقدسی ساختی، میخواهد از زنی (ملکه) محافظت کند که بر همه روشن است نیازی به محافظت ندارد1!. سرود کشورمان نه برای ماست و نه دربارهی مشکلاتمان. حتی اگر هم داشتن سرود ملی را الزامی میدیدم، این ترانه مناسب آن نبود. این، تنها آهنگی مربوط به سلطنت است. ما کاملا منتظر بودیم تا «تو هرگز تنها قدم نخواهی زد» (You’ll Never Walk Alone) را بشنویم. از اوایل دههی ۸۰ در هر بازی فینالی از لیورپول، من این سرود باشگاه را شنیده بودم.
درعوض، من صدای بلند و بیوقفهی هوکردن شنیدم. شاید اشتباه میکنم ولی قبلاً این اتفاق نیفتاده بود و میتواند. نشانهای از پافشاری قابل توجه لیورپولیها در نگرششان نسبت به هستهی قدرت2 در کشور باشد. واکنش رسانههای ملی و هواداران غیرلیورپولی در شبکههای اجتماعی کاملاً قابل پیشبینی بود اما عجیب بود که این سوال واضح برای آنها پیش نیامد که چرا شهروندان یکی از شهرهای بزرگ بریتانیا باید چنین احساس عدم تعلقی به کشوری داشته باشند که ساکن آن هستند. چرا این اتفاق، خودنگری عمیق رسانههای ملی و افراد یا رسانههایی که نقشی موثر در شکلگیری افکار عمومی ایفا میکنند، را در پی نداشت؟
بجای اقدامی برای فهم علل این اتفاق، ما شاهد تمسخر، خصومت و توهین از طرف آنها بودیم که همهی اینها فقط باعث تشدید دیگربودگی (Otherness) آنها (جایگاه آنها بهعنوان دیگری) نزد مردم شهر لیورپول میشود.
ریشهها
آوازهی لیورپولیها بخاطر سرکشی و اعتراض به سالها پیش برمیگردد. در سال ۱۹۱۱، طی اعتصاب حملونقل، وینستون چرچیل، وزیر امور خارجهی وقت، یک قایق مجهز به توپخانه را با هدفِ بمبارانِ مرکز شهر لیورپول به رود مِرزی اعزام کرد. سربازها به خیابانها آمدند تا تظاهراتی عظیم در تالار سنت جرج (St George’s Hall) را سرکوب کنند. آنها در نهایت دو کارگر جوان بارانداز را در نزدیکی خیابان واکسهال (Vauxhall Street) به ضرب گلوله کشتند. درنتیجهی این تظاهرات و حملات متعاقب از سوی ارتش، تعداد زیادی از مردم توسط سرنیزههای اسلحههای سربازان آسیب دیدند. بعدها یعنی در سال ۱۹۱۹، اعتصاب پلیس در این شهر برای هستهی قدرت، هفتهها ناآرامی و ترس از انقلاب در لیورپول را بهمراه داشت.
با این حال، مورخان و جامعهشناسان بدنبال این هستند که این رویدادها را در لایههای زمان و مکانشان تبیین کنند، با این درک که شرایط مادی انسانها تعیینکنندهی آگاهی اجتماعیشان است. شاید با نگاه به شیوههای مختلفی که عقاید ضد هستهی قدرت در این شهر طی سالها ابراز وجود یافتهاند، این امر روشنتر شود.
برای مثال، در دوران خوشبینی و غرور انگلیسی بعد از جنگ در دههی ۶۰، استثناگرایی (Exceptionalism) لیورپول اغلب در موسیقی و هنر دیده میشد. درواقع یک بیحرمتی به فرهنگ حاکم وجود داشت که بسیاری آن را جسورانه و جذاب میدانستند. سال ۱۹۶۳ وقتی جان لنون در اجرایی از گروه بیتلز در لندن در حضور ملکه قبل از اجرای آخرین قطعهشان با کنایه به آنان که در صندلیهای گرانقیمت نشسته بودند گفت ‘(بجای تشویق) جواهراتشان را به صدا دربیاورند‘ و این کار را با لبخندی از خجالت انجام داد. جمعیت در سالن بسیار خوششان آمد و به آن خندیدند. بنظر میرسید این رفتار، گونهای از نافرمانی موردقبول باشد.
نقطهنظرات از بیرون
تحقیر و نیز میلِ مارگارت تاچر (نخست وزیر دهه هشتاد بریتانیا) به سقوط (اقتصادی) لیورپول در دههی ۸۰ نگرش مردم شهر را آشکارا علیه او و همفکرانش سفتوسختتر کرد. حادثهی هیلزبورو3 به آن، شاید برای همیشه، قالب بخشید و لیورپول را به شهری ضد حزب محافظهکاری بدل ساخت. با توجه به اتفاقات روز یکشنبه، به نظر میرسد که 10 سال بعد از ریاضت اقتصادی توسط نخستوزیرهای متوالی حزب محافظهکار، این نگرشها در لیورپول تقویت شدهاند. اینها چیزی است که درکش برای کسانی که با فرهنگ شهر لیورپول ناآشنا هستند دشوار است. جان وایتهد از طرفداران لیورپول در میدلندز به ما گفت:
«این ترانه، سرود ملی ماست، چه خوشتان بیاد چه نه. من سرود ملی هیچ کشوری را هو نمیکنم و همینطور سرود ملی خودمان را. با خواندن آن، بقیه را همراهی میکنم، اگرچه به نوعی لیورپولیهایی که آن را میکنند را میفهمم.»
شما حتی وقتی از بیرون نگاه میکنید و نظر افراد کمتر آشنا با فرهنگ متمایز لیورپول را میپرسید، متوجه میشوید که هوکردن سرود ملی برای آنان قابل درک نیست. اما با همهی این اوصاف، لیورپول مگر قسمتی از خاک انگلستان نیست؟
ریک الیوارس روزنامهنگار ورزشی طرفدار لیورپول از فیلیپین به ما گفت: «راستش، این اتفاق برایم عجیب بود. با وجود سالها زندگی در آمریکا، فیلیپین و هنگکنگ همچین چیزی ندیده بودم. من نمیدانم بین لیورپول و کل انگلستان، چه میگذرد، بااینحال فکر میکنم این یه بیحرمتی است. هرچقدر هم ناراضی باشید، خشم و سرخوردگیتان را باید در مکان مناسبش خالی کنید.»
مجری استرالیایی هوادار لیورپول، اندی “تاگزی” جیمز هم نظر مشابهی دارد: «در استرالیا ما سیاستمدارها را هو میکنیم، نه سرود ملی را. ما مثل بعضی کشورها با افتخار آن را نمیخوانیم ولی اینجور نیست که آن را هو کنیم.»
این اظهارات شاید قابل درک باشند اما وقتی از چشمانداز افرادی مثل «ایان سلمن» به این مسئله نگاه میکنیم، امکان فهمش کمتر میشود. ایان که یک نویسندهی متولد لیورپول است، ترجیح میداد بجای هوکردن، سرود باشگاه هنگام پخش سرود ملی خوانده میشد اما با اینحال او میتواند براحتی انگیزهی هزاران لیورپولی که چنین دست به چنین کاری میزنند را میفهمد. «حزب محافظهکار با این شهر برای دههها بدرفتاری کرده، آنها از اجرای سیاست ‘سقوط مدیریتشده’ در لیورپول خرسند بودند. اگر امروز لیورپول پابرجاست فقط بخاطر سرمایهگذاری کشورهای دیگر اروپایی است. ما همچنین میدانیم که نسبتهای بدی که برای ما بهعنوان شهروندان لیورپول بکار میبرند در چند سال اخیر زیادتر شده است. ‘زبالهگردها4 یا ‘اسکاوزرهای سارق رذل’. یکی از دلایلش رشد باشگاه بوده که این القاب را رایجتر کرده است. ما در واقع بهعنوان مردم این شهر و همینطور طرفدار یک تیم فوتبال خاص، مورد هجمهی بسیاری در انگلستان هستیم، آنها سرزنشمان میکنند، در عین حال هم انتظار دارند که موافق این کشور به عنوان یک کل باشیم...مضحک است!»
ایان از واکنش برخی افراد در رسانهها، از جمله دیلی میرر خشمگین است که در آن اعتراض هواداران را به کمپین آگاهی از سلامتی روحی و روانی توسط FA ربط داده بود و اظهار داشت که آن ها به خیریههای سلامت روحی و روانی بیاحترامی میکنند. میرر نوشت که هواداران لیورپول در جلوی شاهزاده ویلیام و در روزی که FA یک خیریهی سلامت روحی و روانی را راهاندازی کرد، سرود ملی را هو کردند. این گزارشها بسیار جاهلانه هستند و حتی خندهدار نیستند. ما اتفاقا با مسائل سلامت روحی و روانی بخوبی آشناییم. بسیاری از طرفداران تیم ما، سی سال از اختلال استرسی پس از آسیب روانی (تروما) رنج میبردند. ما خیریههای سلامت روحی و روانی را هو نمیکنیم و نخواهیم کرد. از این دست مغالطههای میرر واقعا جالب است.
اعتراض، نه بیحرمتی
با بسیاری از مردم که صحبت میکردم، بخصوص آنهایی که در لیورپول یا مِرزیساید بدنیا آمدهاند، با ایان همنظر بودند و هوکردن را بیشتر نشانهی اعتراض میدانستند تا بیحرمتی و با اتفاق آرایی قابلتوجه، استدلال میکردند که محرک آنها شیوهای است که با لیورپول رفتار میشود.
گریم جیمز استرین هواداری که برای بازیهای تیم به نقاط مختلف دنیا سفر کرده است میگوید «من شاهد مشقت و سختیای که از طرف به اصطلاح هستهی قدرت بر این شهر تحمیل شده، بودهام. کسانی بر لیورپول امروزی، یا در حقیقت کل شمال غربی انگلیس حکومت میکنند که نمیخواهند ما را بفهمند. تمام عصبانیت ما هم بخاطر همین است.»
متیو پرچیز نویسندهی وبسایت Fields of Anfield Road و تماشاگر ثابت بازیهای خارج از خانهی لیورپول، اعتقاد دارد که او همواره احساس کرده یک اسکاوزر است تا یک انگلیسی. او “نقص سیستماتیک مستمر از طرف هستهی قدرت” را مقصر میداند، نقصهایی که به نظر او “لیورپول و اهالی آن را متضرر کرده است.”
جان تامپسن، نویسندهی متولد لیورپول و هوادار قرمزها میگوید: «این هوکردن چیزی نیست که فقط مربوط به ملکه و خانوادهی سلطنتی باشد که مربوط به کل هستهی قدرت، اشرافیت و زمینداران در بریتانیاست. دختر من به کالج لیورپول میرود و آنها در هر گردهمایی رسمی یا مراسم اهدای جایزه، که معمولا در کلیسای بزرگ شهر برگزار میشود، در زمان پخش سرود ملی سروصدا میکنند. من همیشه میگویم اگر میخواهید، با سکوت اعتراضتان را نشان بدهید و از صندلیهایتان بلند نشوید. من میتوانم یه لیست از دلایلی درست کنم که نشان میدهند چرا مردم شهر و طبقهی ما تنها باید از طریق تمسخر و تحقیر با آنهایی که در موردشان گفتم، مقابله کنند. وقتی که احساس کنم میخواهند لیورپول را بهسادگی فقط قسمتی از انگلستان نشان بدهند، هوکردن سرود ملی باعث میشود احساس غرور به من دست بدهد. عالی میشد اگه در کشوری بودیم که میتوانستیم به حاکمانش افتخار کنیم بجای اینکه آنها را دشمنای مخربمان بدانیم.»
دکتر فرانک کارلایل، مورخ، نویسنده و مجری لیورپولی نیز همین عقیده را دارد. او احساس میکند واکنش افراد بیرون از لیورپول، نشاندهندهی عدم درک تاریخ لیورپول است. وقتی از او پرسیدم چرا هو کردن را کاری صحیح میداند، پاسخش روشن بود: «چون سرود ملی برای هواداران لیورپول، نمایانگر حاکمان کشور است. همان قدرتی که با آنها از سال ۱۹۸۹ میجنگند. طرف آنها، شخص ملکه نیست. این بیشتر دربارهی چیزی است که ملکه نماینده آن است. من اینکار را محکوم نمیکنم، همچین قصدی ندارم.»
کیث سلمن، نویسندهی دیگر متولد لیورپول، با کارلایل در مورد اینکه اعتراض لیورپولیها معطوف به فرد خاصی نیست، همعقیده است: «هدف این اعتراض، همان هستهی قدرتی است که هرکاری در توانش بود برای انکار عدالت در حق مردم درستکار بکار بسته است. ما البته از همه با آغوش باز استقبال میکنیم اما مسئله این است که هنوز هم میتوان فریادهای زبالهگردها، قاتلان و شعارهای ‘قربانیان همیشگی’ را شنید.»
با اینحال تونی زورُنا یکی از اعضای هیئت مدیرهی شهر لیورپول اعتراض به سلطنت را حق خود میداند. او مخصوصاً انگیزهی خود از همراهی کردن تماشاگران در هو کردن سرود را ارتباط ذاتی آن با خود ملکه میداند: «من این کار را میکنم چون حاضر نیستم کلاهم را به احترام خانوادهی سلطنتی از سر بردارم. آنها توسط قانون کمک مالی به پادشاه (Sovereign Grant که سال 2011 تصویب شد) تامین مالی میشوند و من بهعنوان کسی که مالیات میدهد کاملا مخالف آن هستم. ملکه و خانوادهی گستردهی سلطنتی انگل هستند. من کاملا مخالف هستهی قدرتی هستم که ملکه در راس آن قرار دارد، از چرچیل که دستور سرکوب اعتصاب در شهر لیورپول در سال ۱۹۱۱ را داد تا دولت تاچر که بهطور سیستماتیک سعی داشت ما را به عنوان یک شهر خرد کند. بخاطر همین است که موضع سیاسی ما قویا به جناح چپ با ارزشهای سوسیالیستی گرایش دارد.»
هواداران لیورپول، همواره میخواستند که پیش از مرگ مارگارت تاچر، بالاخره اسناد هیلزبرو علنی شود. مرگ تاچر در لیورپول و بسیاری دیگر از شهرهای بریتانیایی و ایرلندی جشن گرفته شد. با وجود اینکه اسنادی که دو دهه پنهان ماند و بالاخره منتشر شد نشان میداد که افسران پلیس با اهمال باعث مرگ هواداران فوتبال شده بودند، تاچر در آن زمان اعلام کرده بود که نیروهای پلیس به درستی کار خود را انجام داده بودند و هواداران مست باعث ایجاد فاجعه شده بودند.
|
جان استالبرگ و کیث ویلیام، دارندگان بلیت فصل در جایگاه کاپ و جایگاه کنی دالگیش، در موافقت با این نظر، عقیده دارند که خودِ سرود یک معضل جدی است. کیث استدلال میکند که این سرود نه برای یک ملت که برای یک زن است. برای جان خود سلطنت یک مسئله است و او نمیتواند از ترانهای حمایت کند که از “افراد قلیلی که دارای امتیاز هستند” تجلیل میکند.
جو که در یک خیریه در لیورپول فعالیت دارد، اول از همه خساراتی را که از طریق سیاست عمدی ریاضت دولت تحمیل شده میبیند، سیاستی که شهرهای طبقهی کارگرنشینی چون لیورپول را به شکلی نامتناسب تحتتاثیر قرار میدهد. او این دوره را صریحاً یادآور تفکیک گروهی از مردم با بقیهی کشور میداند. او همچنین به ریاکاری سازمانیافتهی بعضی از منتقدین اشاره میکند. »این مسئله یادآوری دیگری از تفکیک آشکار کسانی است که به ایدهی ملتبودگی (Nationhood) و ‘انگلیسی بودن’ معتقدند. همچنین برای من جالب است که همیشه یک سری افراد هستند که معتقدند آزادی بیان وجود ندارد، یا میگویند سیاست را باید از فوتبال جدا نگه داشت اما همینان که از مردم میخواهند که برای سرود ملی از جایشان بلند شوند.»
ری کریک یکی از اعضای سندیکا و بازنشستهی خدمت آمبولانس هم اظهار داشت که سرود، بخودی خود برای عدهی زیادی در لیورپول مسئلهساز است. «فکر میکنم برای بسیاری، آن شخص (ملکه)، نمایندهی خانوادهی سلطنتی، طبقهی حاکم و هستهی قدرتی است که خیلیها در شهرهای طبقهی کارگریای مثل لیورپول با آن مشکل دارند. شاید اگر ما هم سرود متفاوتی مثل سرود مارسییز فرانسه (La Marseillaise) داشتیم، وضعیت متفاوت میبود. سرود ما همچنین سرود بریتانیاست و نه انگلستان. یک دلیل هم البته با احتمالی ضعیفتر، این میتواند باشد که لیورپول نسبتا طرفدارای زیادی از ایرلند دارد و برای بسیاری از آنها این سرود، یادآور ستمگریهای بریتانیا در طول سالیان گذشته علیه این کشور است. تاریخ مهاجرت ایرلندیها به لیورپول ممکن است قابل توجه باشد. نیاکان بسیاری در این شهر از دست چیزی فرار کردند که بسیاری آن را یک قحطی ساختگی میدانند، که بیتوجهی و ستم حتی آگاهانهی امپراطوری بریتانیا آن را ساخت. این نگرش در خانوادهها عمیقا ریشهها دوانده و از طریق نسلها منتقل شده و شاید همین امر باعث شده، دست کم تاحدی، مردم شهر به عدالت اجتماعی شور و اشتیاق شدیدی داشته باشند و احساس عمیق در اجتماع بودن آنها را تحریک کند.»
استیون اسکرگ نویسنده، اظهار داشت دشمنی هواداران لیورپول با سرود ملی، هر دلیلی که داشته باشد، چیز تازهای نیست. او همچنین اعتراض قانونی را حق همهی هواداران فوتبال میداند: «من هیچوقت این کار را انجام ندادهام، ولی این ربطی به میهنپرستی ندارد. من فقط چیزی یا کسی را هو نمیکنم، میخواهد بازیکن سابقی باشد که باشگاه را ترک کرده و بین هواداران بدنام شده، یا هر سرود ملی. من این هوشدن را درک میکنم و بنظرم ایرادی ندارد. ما در عصری زندگی نمیکنیم که به کشورمان افتخار کنیم. این سرود یک شوخی سراسری برای یک ملت است. مردمی که نادیده گرفته شدهاند، در تباهی به حال خود رها و همیشه سرزنش شدهاند، کسانی که قوانین به آنها تحمیل شده است. این چیزی نیست که منحصر به لیورپول باشد. من فکر میکنم طرفداران فوتبال از بیشتر شهرهای شمالی انگلیس مثل بیرمنگام هم این حق را دارن که سرود ملی را هو کنند. بنظر من اصلا طرفداران فوتبال هر کجا که باشند آزاد هستند تا اعتراضشان را بیان کنند.»
گری جاج، طرفدار اورتون و مجری پادکست Across the Park هم دیدگاهی مشترک دارد. «بعنوان یک اسکاوزر آبی [طرفدار اورتون]، دیدگاه من در این مورد به طور قطع به طرفداران لیورپول نزدیکتر است تا بقیهی مردم. من اورتونیهای زیادی را نمیشناسم که دلشان بخواهد سرود ملی را بخوانند ولی، مطمئن هم نیستم که ما آن را هو میکنیم یا نه. موضعی که دولت نسبت به لیورپول همیشه داشته، عاری از هرگونه احترام و ارزشی به شهرمان بوده است. من شخصا از هواداران لیورپول برای بیان آشکار احساساتشان در همچین جاهایی که عمومیتر هستند حمایت میکنم.»
پل کپل (Paul Coppell) یکی دیگر از طرفداران اورتون متولد لیورپول و ساکن جزیرهی من (Isle of Mann) گرایش ضد-هستهی قدرت لیورپولیها را درک میکند ولی احساس میکند هوکردن سرود، زیادهروی است: «هرکسی با تاریخ لیورپول آشنا باشد، کاملا این موضع ضد-هستهی قدرتشان را میفهمد. چیزهای زیادی هستند، از داکرها5، هیلزبورو، تاچر، نیروگاه شمالی6، تا تقسیمبندی شمال-جنوب7. ولی بنظر من راههای بهتری برای شنیدهشدن نقطهنظراتشان میتواند وجود داشته باشد. به عنوان کسی که خودش را متعلق به لیورپول میداند، فکر میکنم آنها باید از این کارشان احساس شرم کنند این چیزها باعث میشود دید خوبی نسبت به شهر ما وجود نداشته باشد و خوراک برای مطبوعات زرد فراهم شود.»
وقتی این سیرک رسانهای به سراغ شهر دیگری برود، غضب عمومی نسبت به این اتفاق هم بالاخره ناپدید میشود ولی، بعید است این روحیه و نگرش لیورپول و مقاومت و گرایشات ضد-هستهی قدرت این شهر به همین زودی فروکش کند. چرا که اینها خصایص تاریخی لیورپول هستند. من یاد دورهای بعد از حادثهی هیلزبورو میافتم. یادم نیست دقیقا کدام بازی و چه تاریخی بود، ولی قبل از بازی مراسمی برگزار شده بود که فکر میکنم به مناسبت بزرگداشت سالگرد (احتمالاً از اولین آنها) این رویداد بود.
به یاد میآورم که یک اسقف و گروه کُر در زمین بودند و از ما خواستند که آنها را در خواندن سرود ‘Abide with me’ همراهی کنیم. اما افراد حاضر در جایگاه کاپ از این کار سر باز زدند و در عوض سرود خودمان، You‘ll never walk alone را فریاد میزدند. هیچ بحثی در مورد آن نبود. درواقع آن حرکت کاملا خودجوش بود. تماشاگران فقط در آن لحظه احساس کردند که این کار درست است و سرود خودمان از هر ترانهی مذهبی دیگری مناسبتر است. وقتی رسیدم خانه، واکنش پدرم مرا غافلگیر کرد. او با عصبانیت میگفت که ما بیاحترامی کردهایم. من هیچوقت دیدگاه او را نتوانستم درک کنم. به او گفتم، “پدر، سرودی که داشتند میخواندند، برای ما نبود. ما با خواندن سرود خودمان نه دیگران احتراممان را نشان میدهیم.” وقتی به اتفاق روز یکشنبه واکنش نشان میدهم، آن حرفها را هنوز در گوشم طنینانداز میشود. بهعنوان یک اسکاوزر همیشگی، معتقدم سرود ملی، سرود ما نیست. من ترجیح خواهم داد سرود خودمان را سر بدهیم.
- اشاره به سرود "خدا نگهدار ملکه باشد" (God Save the Queen).
- این سرود طی دورههای مختلف بسته به اینکه نفری که در راس قدرت نظام پادشاهی ایستاده ملکه یا شاه باشد، به طور جزئی تغییر میکند. در حال حاضر چنین سرودی وجود دارد: خدا پادشاه مهربان ما را نگهدارد، زنده باد پادشاه نجیب ما، خدا پادشاه را حفظ کند. او را پیروز، شاد و سرافراز قرار بده، تا بر ما سلطنت کند، خدا پادشاه را حفظ کند.
- The Establishment گروه یا طبقهای از مردم دارای نفوذ و قدرت نهادیشده درون جامعه، که یک کشور یا یک سازمان (دولت، نیروهای مسلح، خدمات عمومی، کلیسا و ...) را در کنترل خود دارد و اغلب بدنبال حفظ وضعیت موجود است. این اصطلاح که در کشورهای مختلف به نهاد یا گروه خاصی اطلاق میشود، در انگلستان بیشترین کاربرد را دارد. هنری فیرلی (Henry Fairlie) روزنامهنگار بریتانیایی در مجلهی London سال ۱۹۵۵ در تعریف این لغت آن را منحصر به هستهی مرکزی قدرت ندانست و بر مکانیزمی که روابط حاکم ازطریق آن قدرت را اعمال میکنند، تاکید کرد.
- در ۱۵ آپریل ۱۹۸۹، تاریکترین روز تاریخ لیورپول ،۹۶ هوادار لیورپولی که برای دیدن مسابقهی جام حذفی میان لیورپول و ناتینگهام فارست به ورزشگاه (بیطرف) هیلزبورو آمده بودند، بدلیل ازدحام جمعیت جان خود را از دست دادند. رسانهها از ابتدا عامل حادثه را اوباشگری هواداران لیورپول عنوان کردند از جملهی آنها نشریهی سان (Sun) بود که بههمین دلیل تا به امروز خرید آن در لیورپول تحریم شده است. بعد از گذشت ۲۳ سال از حادثه، شورای ویژهی حقیقتیابی با رهبری آن ویلیامز (Ann Williams) مادر یکی از قربانیان (معروف به بانوی آهنی لیورپولیها) موفق شدند رای دیوان عالی بریتانیا مبنی بر بیگناهی هواداران کشتهشده را بدست آورند. اسنادی که بدلیل پیشگیری از انتقاد به مارگارت تاچر، نخستوزیر وقت توسط پلیس پنهان شده بودند نشان میداد تنها دلیل فاجعهی هیلزبورو، ناکارآمدی و غفلت پلیس در کنترل جمعیت بوده و آنها میتوانستند از کشتهشدن ۴۱ نفر از قربانیان جلوگیری کنند.
- Bin Droppers ریشهی آن به یک ترانهی فولک اسکاوز دربارهی شهر لیورپول برمیگردد. اسکاوزرها این شعار را در دههی هفتاد در بازیهای لیورپول میخواندند و سپس هواداران تیمهای رقیب با تغییر دادن آن، لیورپولیها را به کسانی که در زبالهها دنبال غذای خود هستند تشبیه کردند.
- Liverpool Dockers' Strike یکی از طولانیترین اعتصابهای تاریخ کارگری که در لیورپول از سپتامبر ۱۹۹۵ تا ژانویهی ۱۹۹۸ طول کشید. باوجود بهرسمیت نشناختن این اعتصاب توسط سندیکا، شخصیتهایی از جمله رابی فاولر در حمایت مالی و شناختهشدن آن نقش داشتند. فاولر در همان هفتهای که از فیفا به دلیل ابراز عدم پنالتی رویش در بازی با آرسنال جایزهی بازی جوانمردانه دریافت کرد، به دلیل حمایت از کارگرانی که اعتصاب کرده بودند، از سوی اتحادیه فوتبال انگلیس جریمه شد.
- The Northern Powerhouse طرحی بهمنظور رشد اقتصادی در انگلستان شمالی که با انتقاد زیادی روبرو شد. شهردار لیورپول سال ۲۰۱۸ بدلیل جوابگونبودن دولت در قبال آن از این توافق خارج شد.
- North–South divide تقسیمبندی فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی بین “انگلستان جنوبی” یا ”جنوب” یعنی ناحیهی شرق، ناحیهی جنوب شرقی و ناحیهی جنوب غربی انگلستان شامل کلانشهر لندن و “انگلستان شمالی” یا ”شمال” یعنی ناحیهی شمال شرقی، ناحیهی یورکشر و هامبر و ناحیهی شمال غربی شامل مرزیساید و منچستر بزرگ، به این صورت که گروه اول از رفاه اقتصادی و اجتماعی بیشتری برخوردارند و برعکس گروه دوم گرایش بیشتری به حزب محافظهکار دارند.
مطلبی را میخوانید که وبسایت TIA منتشر کرده است. ترجمه این مطلب با میلاد ابوارجیع بود.