سلام خدمت دوستان عزیز.
انشالله از امروز سعی میکنم به طور منظم، یک سروده از خودم، به همراه یک سری چیزهایی که باهاشون زندگی کردم رو بذارم.
یک غزل کلاسیک که حدود 7 سال پیش سرودم:
ما اگر باز به اسرار جهان می خندیم
پیش غمخانه ی دل، ناله کنان می خندیم
طاق ابروی نگارم چو تمنای دل است
تیر مژگان چو نشیند، به کمان می خندیم
در گلستان، خبر از داغ دل و اشک نبود
گرچه ما پیش شقایق، نگران می خندیم
خاک آدم همه در سینه ی ساغر گِل شد
نزد آن کوزه گر پیر، جوان می خندیم
جامش آن ساقی رضوان به کَفَم دوش نداد
تا به کف آرم از او، خیره به آن می خندیم
غنچه در باغ تماشا « ز تجلی دم زد »
چون لبش بوسه زند، جمله عیان می خندیم
دیگران را چو خبر نیست از اندیشه ی ما
نزد آیینه، نه پیش دگران می خندیم
ما که در آتش جانانه ی غم سوخته ایم
هم سرانجام، هم آغاز و میان می خندیم
یک نگاه کوتاه: همیشه دنبال جواب سوال هایی اساسی توی زندگیمون هستیم. مثلا خدا کیه یا چیه؟! ما کی هستیم؟! آیا در پس این دنیا، حقایقی وجود داره یا ساخته ذهن خودمونه؟!
دوستان میخوام قدم به قدم پیش بریم. هر جوابی الان داده بشه، قطعا بحث برانگیزه و موافقین و مخالفینی داره. پس اول باید به چیزی برسیم که همه بهش باور داریم. اون چیزی که تقریبا تمام فلاسفه و متفکرین روش اتفاق نظر دارند، اینه که اول باید به این نکته برسیم که ما وجود داریم. اصل وجودی خودمون، اولین قدم اینه.یعنی اینکه وجود خودمون رو انکار نکنیم. همین بحث هم بسیار بحث برانگیز یوده و بعضیا ها وجود خودمون رو تخیل میبینن. بگذریم... چون طولانی میشه. انشالله این بحث ادامه پیدا میکنه...
یک نکته فوتبالی: یادمه زمانی که طرفدار مادرید شدم فقط 6 سالم بود. هرچند جدی دنبال نمیکردم و توی نوجوانی جدی شد. قصه ی خودشو داره.... ولی الان یه نگاه کلی به این بیست و چند سالی که فوتبال رو نگاه کردم میندازم، میبینم که چه دنیای شگفت انگیزی داره فوتبال. چقدر شاد شدم و خورد شدم. همین کلی برام ارزش داره. حتی وقتی هم که از باخت تیمتون ناراحتین یه لحظخ به معنای حقیقی فوتبال فکر کنین. اون موقع هست که توی اوج ناراحتی، مفهوم اصلی فوتبال رو درک میکنین.
!!! اصولا اشک بسیار موثر تر از خنده هست. برای همینه که اگر به اوج شادی و لذت برسید، هیچ چیز جز اشک نمیتونه توصیف کنه که چه احساسی دارید.
مخلص همگی
تا بعد...