دیروز در جلسه مصاحبه استخدام پرسیدم: شغل پدر؟
گفت: شغلشان آزاد است.
گفتم: یعنی چه؟
گفت: مقداری زمین کشاورزی دارند و در کار ادوات کشاورزی هم هستند.
گفتم: یعنی فروشنده ادوات کشاورزی هستند؟
گفت: نه! متعلق به خودشان است.
گفتم: متوجه نمیشوم
گفت: تراکتور دارند.
گفتم: همه اینها که گفتی ، یعنی این که پدر کشاورز هستند؟
گفت: بله.
گفتم :خوب چرا از اول نمیگویی پدرم کشاورز است؟!
خوب من هم بچه کشاورز هستم. این را با افتخار بگو.
یادم افتاد چند وقت قبل در موسسه با یکی از خانمهای جوان منشی صحبت میکردم.
پرسیدم: پدر چکار میکنند؟
با شعف و افتخار گفت: پدرم پیک موتوریست. منزلمان دور است.
من هر روز صبح ترک موتور پدر مینشینم و یک ساعت طول میکشد تا به محل کارم برسم.
بعد خندید و گفت: من خیلی خوشبختم؛ به نظرتان چند تا دختر هستند که هر روز صبح قبل از کار این امکان را داشته باشند که یک ساعت تمام پدرشان را بغل کنند؟!
مدتی طولانی سکوت کردم و بعد آرام گفتم: آفرین دخترم. آفرین
خدا پدرت را حفظ کند.
ناشناس