استرا
تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت؟
وقتی روشنی چشم هایت،
در پشت پرده های مه آلود مذاکرات پنهان بود
با من بگو از لحظه لحظه های مبهم مذاکره ات،
از تنهایی معصومانه دست هایت که ۱۶۰ هزار یورو را شمرد
آیا میدانی که در هجوم دردها و غم هایت
و در گیر و دار ملال آور دوران زندگی ات
حقیقت زلالی آبی دلان نهفته بود؟
استرا!
اکنون آمده ام تا دست هایت را
به آبی دلان بسپاری
در آبی بیکران مهربانی ها
به پرواز درآیی!
و اینک استرا!
شکفتن و سبز شدن در انتظار توست …
در انتظار توست ...