خب این خاطره بر میگرده به سال 81 یا 82 که من سال دوم راهنمایی رو تموم کرده بودم و برای سال سوم آماده میشدم. اون موقع من توی مدرسه نمونه دولتی درس میخوندم و توی اون بچه ها، درسم معمولی بود. خب قاعدتا معدلم بالای 19 بود. سال تحصیلی که تموم شد، از طرف مدرسه اعلام کردن که اونایی که معدلشون بالای 19 شده، میتونن برای اردوی یک هفته ای مشهد ثبت نام کنن. حالا فکر میکنید که اردو مجانی بود؟؟!! نخیر داداش... برای دهه شصتیا هیچ موقع از این خبرا نیست😂😂
باور میکنید که نفری 30 هزار تومن ازمون گرفتن؟! تازه جالبیش اینه که بچه های تیزهوشان هم توی یه اتوبوس جداگونه بودن. خلاصه پولو دادیم و آماده شدیم برای سفر. روز سفر، اتوبوس یه شیش ساعتی دیر رسید به مدرسه. چه خیال پردازیایی که من و بچه ها راجع به اتوبوس نمیکردیم... وقتی اتوبوس رسید، با کلی حسرت از روی آسفالت که پهنش شده بودیم از شدت صبر، بلند شدیم و نگاه کردیم به یه اتوبوس بنز درب و داغون... پس از کولر و صندلی راحت و ... خبری نبود. شب برای شام و نماز رسیدیم به یه مسجد و بعد از نماز، آماده شدیم برای شام... حساب کنید ناهارم نخورده بودیم... به نظرتون شام چی بود؟؟؟!!! یه کنسر لوبیا و یه نون، اونم برای دو نفر😂😂.
خلاصه مجبوری خودمونو سیر کردیم. فردا شبش رسیدیم مشهد و توی یه مدرسه ساکن شدیم... پر از امکانات بود، جوری که هر کلاس مجهز بود به یه موکت و تمام😂😂. موقع شام شد و از مسئولا گفتن که چند نفر بیاید کمک برای تهیه شام... منم که خوش شانس، فقط توی این چیزا انتخاب میشم😅. به نظرتون شام چی بود؟؟!! وقتی رسیدم دیدم که معلم پرورشی با اون همه شخصیتی که ازش سراغ داشتم داشت توی یه تشت قرمز، خیار رنده میکرد😂😂.
خلاصه گفتن، بدویین که بچه ها گرسنشونه. ما هم خیار رنده میکردیم و بچه های دیگه ماست میریختن😂😂. خلاصه رفتیم برای توزیع و برای هر کسی یه ملاقه میریختیم. آقا تموم شد و به ما نرسید😂😂. همون ماست و خیارم بهمون ندادن نامردا😂. یه کنسرو تن دادن و ما هم چند تایی ریختیم رو سرش (البته سه تا بیشتر نبودیم). یادمه یه شب یا دو شب بعدش رسیدیم شمال و توی یه مدرسه دیگه ساکن شدیم. به نظرتون شام چی بود؟؟؟!! به جان خودم یه پنیر سفید پگاه رو بیشتر از 40 قسمت کردن ( اغراق نمیکنم) و نفری یه نون باگت بهمون دادن. همین و همین😂.
ما هم والیبالی بازی کردیم و توی حیاط مدرسه خوابیدیم که یه دفعه خدا یادش اومد که خیلی بهمون خوش گذشته و چنان بارونی برسرمون ریخت که وسط خواب ناز، در عرض 10 ثانیه خودمونو رسوندیم توی کلاسا. خاطره وسطش زیاده... برسیم به بعد غذایی و البته قضایی😂 آقا توی برگشت رسیدیم تهران و اطراف حرم... به نظرتون شام چی بود؟؟؟!!! مسئولان لطف کردن و تخم مرغ پیاز پختن😂😂. اونم کافی نبود انصافا...
حالا یه نکته ای بگم که از قبل حرکت گفته بودن که برای احتیاط هر کسی یه تون ماهی همراهش بیاره. روز بعدش خیلی راحت گفتن که امروز هر کسی غذایی که آورده رو بخوره😂😂.یادمه قم بود اونجا و بعضی از بچه ها که اصلا غذایی نیاورده بودن، مهمون اونایی بودن که غذا داشتن... آقا خلاصش کنم یه موقعشم یه ساندویچ کالباس دادن که یه برگ کالباس داشت توش و همونم گفتن که 70 هزار تومن شده😂 شاید باورتون نشه ولی من توی اون یه هفته فقط یه بار دستشویی درجه 2 داشتم😂😂.
پدر و مادر عزیز لطف کرده بودن و حدود 12 هزار تومن همرام کرده بودن. توی مشهد با اون پول، یه خودکار خوشکل حدود 2000 تومن برای پدر محترم گرفتم. یه جا جواهری عاج فیل برای مادر عزیز گرفتم (2500) و سه تا حلقه نقره هم برای دیگر اعضای خانواده گرفتم... اینو گفتم که بدونین اون 30 هزار تومنی که دادیم برای اردو واقعا پول کمی نبود. یادمه توی برگشت و توی اصفهان 2 هزار تومن از یکی از بچه ها گرفتم که بهش پس ندادم و به خیالم زرنگی کردم (باهاش گز خریدم). هنوز که هنوزه دارم دنبال رفیقم میگردم و پیداش نکردم. البته پولو یه جورایی تلافی کردم... ولی باید حتما پیداش کنم. سرتونو درد نیارم... خدای یه بارم چلو مرغ دادن و یه خورشتم یادمه...
چه خاطرات با حالی که از اون سفر ندارم... استاد نون بیار کباب ببر شده بودم... پشت دستام سیاه شده بود آخر سفری😂😂
ببخشید که طولانی شد...
اسم مشهد اومدم و خیلی حیفه که نام مبارک امام رضا (ع) توی این متن نباشه... قربونش برم، همه خاطرات سفر یه طرف، اون حرم رفتنم یه طرف ( البته این طرف حرم خیلی سنگین تره😉)
در پناه خدا...