مطلب ارسالی کاربران
عشق چیه:)
در هست و نیست دنیا درد زیاد است درمان زیاد است دردها را درمان است.درد بعضی ها درد بی درمان است گرچه درد برخی ها مرگ است و درمان دیگری ها مرگ اما اما درد عاشقی در میان تمام دردهای عالم دردی است یگانه.همان است که اگر بخواهند برای کسی بدترین نفرین ها را ادا کنند می گویند خدا به درد عاشقی دچارت کنه!عجب دردی است درد که هیچ کاش فقط یک درد کمرشکن و ویرانگر بود کاش مثل هر دردی درمان داشت مثل خستگی خواب داشت مثل تشنگی آب داشت مثل خزان بهار داشت مثل درد بی درمان مرگ داشت.آهای آدما اینها دروغ نیست قصه نیست افسانه نیست داستان شب کودک نیست خیال نیست خواب نیست رویا نیست که آسان بشود از آن گذر کرد.حکایت لیلی و مجنون را که شنیده ای.آن قدر نقل و قول از این حکایت لرزاننده شنیده ام که نمی دانم تنها یک افسانه قدیمی است یا حقیقت ولی یک چیز را خوب می دانم و آن این که هر چه که باشد ریشه در حقیقت یک ماجرا دارد.می دانی که در این حکایت لیلی بی نهایت زشت بود آن قدر زشت که هم قطاران مجنون او را از لیلی نهی می کردند.عشق زشتی زیبایی... نمی شناسد که نمی شناسد.یعنی تو می گویی مجنون بهره دید نداشت ذوق نداشت...مجنون از بهره ها محروم نبود که بهره صد افزون داشت که شد مجنون.دقت کرده ای مجنون را دیوانه معنا می کنند دیوانه لیلی دیوانه درد دیوانه عشق.مجنون شاخ و دم نداشت فرشته نبود آدمی بود مثل همه ماها از بهره ها نه کم داشت نه زیاد زیاد.امان از عشق که مس انسان را زر می کند زری به بهای زندگی به بهای سوز و گداز به بهای نرسیدن به بهای سوختن.راست است که می گویند عشق یعنی آب ماندن در دمای انجماد در هر محیطی عاشق بودن یکرنگ بودن محکم بودن.عشق آن نیست که گر رفت تو هم بروی که گر رفت تو زود فراموش کنی تا به چند زمان سرد شوی دلارام شوی.آن نیست که بگویی من می خواهم فقط من می خواهم این عشق نیست خودخواهی است خودپرستی است.مجنون لب به عشق نگشود حرف از حرف نبرد او در سکوت هولناکش رسوای عشق لیلی شد رسوا رسوا رسوا شد.رسوا شدن کم نیست وجود می خواهد رسوایی عشق همانی که مجنون داشت.عجب حکایتی است رسوایی عشق که ترا از فرش پست به عرش عرشها می برد رسوای عالم می شوی ولی برایت ذره غباری مهم نیست که آبرو نیست.فقط از دنیا یک چیز می خواهی عشقت را هستی ات را زندگی ات را وجودت را داروندارت را نفست را...که گر همان نباشد تو دیگر نیستی نابودی حتی از دنیا و پوچی دنیا پوچی اش را هم نداری زندگی برایت می شود جام درد مرگ همه عالمیان.خداوند چگونه که آزمایش نمی کند من می گویم آزمایش عشق بالاترین آزمایش هاست.خدا یکی را با خوشی می آزماید دیگری را با ناخوشی یکی را با درد یکی را با سلامت یکی را با مصیبت یکی را با نعمت همه را خواهی نخواهی به میدان می آورد ولی امان از میدان عاشقی میدان دلدادگی میدان بلا میدان آتش که باید در آن بسوزی.عشق مقدس است نباید آن را سرسری معنی کرد آن قدر مقدس که به سوگند عشق می گویم عشق را تهی گفتن گناه است باید گفت عشق علیه السلام.عشق دروازه ورودی دارد مجوزش دل پاک شدن برای اوست آن هنگامی است که به همه شرط دروازه اش به رویت گشوده گردد.عشق زبانی نیست که بگویی من عاشقم.عاشقی را دیگران باید در رخسار بینند نه در کلام در رسوایی بینند نه در دلارامی.عشق را باید هم چون شکفتن گل ضعیف در میان برف های زمستانی شکوفا کرد تا میوه بنشاند میوه زندگی میوه تولد میوه وصال.عشق طعم تلخی دارد به تلخی زهرمارهای عالم به تلخی تلخی های عالم به تلخی تمام مصیبت های عالم به تلخی هر آن چه تلخ تر از آن تلخ نیست تلخ چون بایدبایدی در کامیابی نیست ولی من این را به تمامی باور ندارم که سرانجام عشق باید فراغ باشد بلکه می گویم انتظار و حسرت است که عشق را جان می دهد عشق با حسرت می شود عشق حسرت دیدار حسرت وصال.تور بر سر ماهی عروس می کند ماهی را ولی به قیمت نیستی.عشق گلی است که از آمدن خزان می هراسد خزان فراغ خزان غم خزان سردی خزان تنهایی خزان اشک خزان گلوگیر خزان بی بهار زندگی.همه دنیا مال تو نباشه اما همه دنیای تو مال دیگری نباشه همینه که عاشق سر می دهد جان می دهد تا نفسش را از او نستانند.اینها که می گویم در دنیای زیبای خیالات فرشش عرش عرش هاست اما حقیقتی است راستین.درودهای عالمیان بر او باد که می گفت اگه کسی رو دوست داری عاشق اویی با فریاد به او بگو دوستت دارم چرا که قلب ها از ناگفته ها می شکنند چرا که قلب ها از ناگفته ها می شکنند چرا که قلب ها از ناگفته ها می شکنند...این ها همه تنها ذره ای از حکایات دل من بود کاش می تونستم کاش می تونستم کاش می تونستم به او بفهمانم که ...