رخداد گذرگاه دیتلوف رخدادی بود که منجر به مرگ 9 کوهنورد در کوههای شمالی اورال در شب دوم فوریه 1959 شد این حادثه در سمت شرقی کلات سیخ اتفاق افتاده است. از آن زمان و پس ازین رخداد، گذرگاهی که در آن، حادثه رخ داده است با نام رهبر این گروه ایگور دیتلوف نامیده شد چگونگیِ این رخداد جزو اسرار و مرگهای حلنشده است.
در 2 فوریه 1959، 9 نفر از تیم کوهنوردی با تجربه ، تحت شرایط بسیار عجیب و تا حد بسیار زیادی ترسناک کشته شده و در یک نقطه همه آنها ناپدید شدند ، هدف اصلی این تیم کوهنوردی رسیدن به اتورتن بود که در 6 مایلی آن مکان قرار داشت. متاسفانه این گروه کوهنور هیچ گاه به مقصد خود دست نیافتند. و همین موضوع به اندازه کافی برای بازماندگانشان تکان دهنده بود. واژه اتورتن با توجه به زبان مانسی (مردمان بومی در حاشیه کوه) به معانی کوه مردمان مرده است این سفر اکتشافی در اصل با 10 کوهنورد شروع شد:
ایگور الکسیویچ دایتلوف، رهبر این گروه، متولد 1936 ژانویه 13
یوری دوروشِنکو، متولد 1938 ژانویه 29
لیودمیلا دوبینینا، متولد 1938 مه 12
یوری کریونیشنکو، متولد 1935 فوریه 7
الکساندر کولواتوف، متولد 1934 نوامبر 16
زینایدا کوموگورووا، متولد 1937 ژانویه 12
رستم ولادیمیرویچ اِسلوبودین، متولد 1936 ژانویه 11
نیکلای ولادیمیرویچ، متولد 1935 ژوئیه 8
الکساندرویچ زولوتاریوف، متولد 1921 فوریه 2
یوری یودین، متولد 1937 ژوئیه 19، درگذشت 2013 آوریل 27. تنها عضو نجات یافتهٔ گروه
سردسته این تیم ایگور دایتلوف بود گروه کوهنوردان متشکل از دانشجویان و فارغ التحصیلان اخیر از موسسه پلی تکنینک اورال بودند که با توجه به بودجه اختصاص یافته به این موسسه اقدام به صعود کوه نمودند آنها در نهایت سلامت جسمی سفری را به گذرگاه دیاتول کوه منسی از رشتهکوههای اورال روسیه آغاز کردند، غافل از اینکه این سفر بازگشتی ندارد و همه آنها به طرز مرموزی جانشان را از دست خواهند داد؛ جسد این اسکیبازان درحالی کشف شد که هیچکدام جراحت خارجی نداشتند اما استخوانها و اعضای داخلی بدنشان به فجیعترین شکل ممکن آسیب دیده بود، طوری که حتی زبان یکی از آنها درحالی پیدا شد که در دهانش نبود اما معمای عجیب مرگ این اسکیبازان فقط به همین جا ختم نمیشد؛ طبق گزارشات ثبتشده توسط نیروهای امداد، نورهایی عجیب با سطح تابش خیلی بالا از لباس قربانیان تابیده میشد.
علت این نور غیرعادی چه چیزی بود؟ چه چیزی باعث شده بود که اسکیبازها چادرهایشان را از داخل پاره کنند تا جانشان را نجات بدهند آن هم در اعماق برف و سرمای منهای 30 درجه سانتیگراد؟ چرا دولت روسیه تمام فایلهای مربوط به این حادثه را مهر و موم کرد و اجازه نداد کسی به آنها دسترسی پیدا کند؟ هیچکس نتوانست جوابی برای این سوالها پیدا کند مسافران مرگ سفر پرماجرایشان را در تاریخ 27 ژانویه 1959 آغاز کردند، یوری یودین یکی از اعضای اصلی این هیأت کوهنوردی بود. اما یوری در راه بیمار شد و از آنجا که نمیتوانست با بقیه اعضای گروه راهی قله شود تصمیم گرفت راه رفته را برگردد و در کمپ اولی که آنها شب گذشته را در آنجا سپری کرده بودند به انتظار بازگشت دوستانش بماند؛ انتظاری که هیچوقت به سرانجام نرسید.
برای همین او تنها بازمانده مسافران مرگ بود. بقیه اعضای تیم به سمت گذرگاه موردنظرشان حرکت کردند، این گذرگاه در زبان بومیان منسی به معنای کوه مرگ بود در طول مسیر، حادثهای برای آنان رخ نداد و همه چیز به خوبی پیش میرفت. این را میشد از عکسهایی که آنها انداخته بودند فهمید. اسکیبازان در عکسهایشان میخندیدند و خوشحالی را میشد در چشمان آنان دید. اما سرنوشت شومی در انتظارشان بود که هیچوقت رازش فاش نشد از روی عکسها و دستنوشتههای باقیمانده از این اسکیبازها و یادداشتهایی که در دفترچه خاطرات آنان وجود داشت، میشد فهمید که آنها در ساعت 5 بعدازظهر دوم فوریه در دامنه کوه گرفتار کولاک و بوران شدهاند.
برای همین چادرشان را برپا کردند و داخل چادرها به خواب رفتند. اما ناگهان آن اتفاق مخوف و وحشتناک رخ داد؛ حادثهای که با وجود بررسیها و تحقیقات زیاد هیچوقت اسرارش فاش نشد بعضیها معتقدند که این حادثه وحشتناک بهمن بوده ولی خیلیها با این عقیده مخالف هستند و آن را رد کردهاند این اتفاق هرچه که بوده، آنقدر وحشتناک و مخوف بوده که اسکیبازان را مجبور کرده در نیمهشب از چادرشان فرار کنند، آن هم با بریدن چادرشان و همین مساله نشان میدهد که آنها فرصتی برای باز کردن زیپ چادرهایشان نداشتهاند.
نکته عجیب اینجا بود که بعضی از آنها حتی فرصت نکرده بودند لباسها و پوتینهایشان را بپوشند و با پای برهنه به کولاک و برف شدید پناه برده بودند این اسکیبازهای بدشانس قرار بود که 12 فوریه به مبدأ حرکتشان برگردند اما آنها هرگز بازنگشتند.
خانوادههایشان تا 20 فوریه به انتظار آنان ماندند اما زمانی که دیدند بعد از 8 روز خبری از آنها نشده تصمیم گرفتند با هیأت کوهنوردی روسیه تماس بگیرند و علت تاخیر آنها را جویا شوند با تماس آنها بود که تازه عملیات نجات آنان آغاز شد و تا آن زمان کسی نگران اعضای هیأت کوهنوردی نشده بود. شش روز طول کشید تا اعضای تیم جستوجو، اردوگاه این تیم را در ارتفاعات اورال پیدا کردند.
چادرهای این اردوگاه به حال خودشان رها شده بود و بیشتر وسایل اسکیبازان روی زمین و این طرف و آنطرف به چشم میخورد تیم جستوجو رد پای هشت یا نه نفر را پیدا کردند، ردپاها از چادر کوهنوردان آغاز و به شیب پایین کوه و نزدیکی جنگلی که در آن اطراف قرار داشت، ختم میشد آنها در نزدیکی جنگل، بقایای آتش خاموششدهای را پیدا کردند، آتشی که به نظر میرسید به سختی زیاد و با چوبهایی که به خاطر برف و بوران خیس شده بودند، درست شده بود و درست در کنار آتش خاموش شده جسد دو نفر از کوهنوردان درحالیکه لباس زیادی به تن نداشتند پیدا شد.
شواهد اینطور نشان میداد که آنها برای فرار از عاملی ناشناخته سعی داشتند از درخت بالا بروند که قربانی شده و جانشان را از دست داده بودند جسد سه نفر دیگر از اعضای این تیم اسکیباز، در مسیر بین درختان و چادرهایی که برپا کرده بودند، پیدا شد. به نظر میرسید که انگار آنها تلاش میکردند تا به چادرشان برگردند. با دیدن اجساد، این سوال مطرح میشد که چه چیزی باعث شده بود تا آنها اینطور ناگهانی و بدون پوشیدن لباسهای کافی در سرمای کوهستان، چادرشان را ترک کنند؟ چه چیز وحشتناکی آنها را مجبور کرده بود تا پابرهنه و بدون کفش در میان برفها و کولاکی که انسان را منجمد میکرد، به بیرون فرار کنند و چه چیز ترسناکی از بازگشت آنها به چادرشان قبل از اینکه جانشان را از دست بدهند، جلوگیری کرده بود؟! متخصصان پزشکی قانونی علت مرگ هر پنج جسد پیدا شده را هیپوترمی و افت شدید دمای بدن اعلام کردند، هر چند جسد یکی از آنها آسیب شدیدی دیده بودوجمجمهاش شکسته بود اما این شکستگی علت مرگ نبود.
تحقیقات تیم جستوجو برای پیدا کردن چهار عضو دیگر این تیم کوهنوردی تا دو ماه ادامه داشت، اما هیچ اثری از آنها بهدست نیامد تا اینکه بعد از دو ماه تلاش شبانهروزی، جسد آنها در زیر برف عمیقی به ارتفاع چهار متر پیدا شد.خیلی عجیب بود، بعضی از آنها لباس یکدیگر را پوشیده بودند و این احتمال را در ذهن اعضای تیم جستوجو به وجود آوردند که به خاطر فرار از سرما دست به این کار زده باشند اما نکته عجیب اینجا بود که روی بدن هیچکدام از این چهار نفر زخم و جراحت خارجیای دیده نمیشد و همین موضوع ماجرا را ترسآورتر و وهمبرانگیزتر کرده بود. درحالیکه در بررسیهای بعدی معلوم شد که جمجمه یکی از آنها خرد شده و دنده یکی دیگر هم شکسته است، درست شبیه یک فیلم ترسناک؛ اما شاید وحشتناکترین بخش این فیلم واقعی ،گم شدن زبان زنی بود که عضو این تیم کوهنوردی و اسکیبازی بود. درحالیکه این عارضهها از عوارض هیپوترمی نبود به نظر میرسید که هیچ توضیح طبیعی و عقلانیای در رابطه با اتفاقی که برای این زن جوان رخ داده بود، وجود نداشت.
حتی اگر امدادگران احتمال میدادند که یک حیوان زبان او را کنده باشد قطعا باید زخم روی صورت و بدن او دیده میشد درحالیکه چنین چیزی وجود نداشت چطور ممکن بود این کار را یک حیوان کرده باشد بدون هیچ جراحت خارجی؟ اگر او خودش زبانش را کنده بود باید این فرضیه با سند و مدرک ثابت میشد، درحالیکه این مساله از نظر علمی رد میشد. هیچکس جوابی برای این سوالها نداشت از یوری یودین، تنها بازمانده این گروه 10 نفره، خواسته شد تا وسایلی را که محققان و تیم جستوجو پیدا کردهاند شناسایی کند تا مطمئن شوند که وسایل پیدا شده متعلق به اعضای این گروه است و بعد از شناسایی بگوید که هر وسیله مربوط به کدام یک از اعضای گروهش بوده است.
اما او تنها چیزهای کوچکی مثل یک عینک و تکه لباسی از یکی از دوستانش را شناسایی کرد؛ او در پاسخ به سوال خبرنگارانی که از ماجرای شوم آن شب میپرسیدند گفت: اگر روزی موقعیتی فراهم شود تا از خدا یک سوال بپرسم، بیشک تنها سوال زندگیام را خواهم پرسید سوالی که همیشه مثل یک کابوس برایم بوده. دلم میخواهد بدانم آن شب واقعا چه اتفاقی برای دوستان من افتاد؟ چه بلایی سر دوستانم آمد؟