سهراب دیازجوابت رو خلاصه میگم و کم :
تمام عناصر روان ناخودآگاه انسان از روان خودآگاه گریخته اند و در آنجا جایی را برای خودشان تشكیل داده اند؛ یعنی عناصر روان ناخودآگاه ابتدا در روان خودآگاه بوده اند، ولی این عناصر از مرزی كه میان روان خودآگاه و روان ناخودآگاه وجود دارد به طور پنهان گریخته اند و به قسمت روان ناخودآگاه رفته اند. آنها تدریجا در آنجا دنیایی تشكیل داده اند كه از روان خودآگاه بسیار مفصل تر و وسیع تر و گسترده تر است. از نظر فروید، مخصوصا پس راندگی های روان [باعث این گریز می شود] . «پس راندگی ها» یعنی آنجا كه غرایز و تمایلات انسان میل به بروز و ظهور دارند ولی انسان مانع بروز و ظهور آنها می شود (به قول او سانسور می كند) ، عادات و عرف اجتماعی اجازه نمی دهد كه قسمتی از روان خودآگاه انسان [بروز كند] . مثلاً انسان بر یك امری خشم گیرد [ولی نتواند خشم خود را ارضا كند] . البته بیشتر تكیه ی فروید روی تمایلات جنسی است: انسان از نظر جنسی تمایلی پیدا می كند ولی شرایط و محیط اجتماعی اجازه ی بروز نمی دهد؛ چاره ای نمی بیند الاّ اینكه این میل و به اصطلاح این عشق را فراموش كند. مثلاً به خیابان می رود، چشمش به یك صورت می افتد، دلش به دنبال چشم می رود [2]، ولی انسان حس می كند كه نمی شود دنبالش را گرفت، راه بسته است، چاره ای نمی بیند جز اینكه فراموش كند، فراموش هم می كند ولی در واقع فراموش نكرده است؛ قضیه فراموش شدنی نیست. وقتی آن میل دید كه به او اجازه ی بیرون آمدن از این طرف نمی دهند، از آن دروازه ی دیگر كه در روان انسان وجود دارد می گریزد و به روان ناخودآگاه می رود. این احساس و تمایل همیشه می داند كه اگر بخواهد بیرون بیاید فورا می گویند: برو گم شو! و اجازه ی بیرون آمدن به او نمی دهند.
این نظریه ی جناب فروید است. شما هر كاری كنید و بگویید آقای فروید! ما ابوذر داریم، معاویه هم داریم؛ لومومبا داریم، موسی چومبه هم داریم؛ می گوید از نظر ماهیّتی هیچ فرقی میان ابوذر و معاویه، میان لومومبا و چومبه، و میان موسی و فرعون- العیاذباللّه- نیست؛ چرا؟ همه یك چیز است؛ چیزی را كه معاویه می خواهد ابوذر هم می خواهد، آن را كه چومبه می خواهد لومومبا هم می خواهد؛ لومومبا همان چومبه ای است كه تمایلات حیوانی او اجازه ی ظهور و بروز پیدا نكرده و بعد به روان ناخودآگاه رانده شده و از آنجا در لباس آزادیخواهی، عدالتخواهی، انسان دوستی، آزادگی و انصاف بیرون آمده است؛ ابوذر هم نسبت به معاویه یك چنین آدمی است.
ر اين پژوهش، كيفيت چيپس هاي موجود در بازار ايران بر اساس ارزيابي كيفيت روغن استخراجي مورد ارزيابي قرار گرفت. در اين تحقيق هفت نمونه چيپس سيب زميني (نمكي) كه شامل پنج نمونه چيپس ايراني (T5، T4،T3 ، T2، T1) و دو نمونه چيپس خارجي (T7،T6 ) بودند، به طور كاملا تصادفي انتخاب شده و مورد آزمايش هاي مختلف کيفي قرار گرفتند. نتايج اين پژوهش نشان داد كه درصد روغن استخراج شده از 7 نمونه چيپس مورد بررسي در دامنه ((T4 24.24 (T6) - 41.55 قرار دارد. همچنين در تعيين ميزان شاخص پايداري اكسايشي روغن به روش رنسيمت، نمونه (32.91 ساعت( T4 داراي بيشترين ميزان شاخص پايداري اكسايشي و پس از آن به ترتيب نمونه هاي [T6<T1<T7<T2<T5<T3] قرار گرفتند. همچنين ميزان عدد يدي از 105.03-54.20 (گرم بر صد گرم) متغير بود و ميان شاخص پايداري اكسايشي و عدد يدي همبستگي منفي وجود داشت. ساختار اسيد چرب روغن نمونه ها نيز نشان داد كه اسيد پالمتيك و اسيد اولئيك به ترتيب عمده ترين اسيد چرب اشباع و غيراشباع در روغن نمونه هاي مورد بررسي بودند. ميزان روغن تمامي نمونه هاي چيپس هاي مورد آزمايش در دامنه استاندارد ملي ايران قرار داشت و اين در حالي است كه چيپس هاي خارجي كمترين مقدار روغن را به خود اختصاص دادند.
در این طرح به بررسی تولید چیپس از میوه جات پرداخته شده است ، برای بررسی طرح از روش های آماری و اقتصادی و برآورد های مالی استفاده شده است ، این طرح شامل چهار فصل میباشد ، فصل اول به بیان کلیاتی از قبیل مقدمه ، تاریخچه ، مجوز های قانونی مورد نیاز ، وضعیت بازار ، میزان واردات و صادرات و … پرداخته است ، فصل دوم به بیان روش انجام کار پرداخته است ، بازدید از واحد کاری مشابه ، نیروی انسانی ، نحوه تامین سرمایه و … از جمله عناوین موجود در
این فصل میباشد ، فصل سوم به بررسی طرح از دیدگاه اقتصادی پرداخته است ( طرح توجیهی یا BP ) ، عناوینی از قبیل نیروی انسانی مورد نیاز ، میزان سرمایه گذاری ، مواد اولیه مورد نیاز ، ماشین آلات مورد نیاز و … از جمله عناوین موجود در این فصل میباشد ، در نهایت فصل چهارم به بیان نتیجه اجرای طرح می پردازد .
رنگ یکی از شاخصهای مهم در ارزیابی کیفی و بازارپسندی فراوردههای غذایی به شمار میآید که میتوان با استفاده از رنگهای طبیعی که دارای خواص سلامتی بخش شناخته شدهای نیز هستند، به این هدف دست یافت.
آثار ارسطو
بیشتر آثار به جا مانده از ارسطو، کتب مدون گردآوری شده توسط خود او نیست، بلکه جزوات درسی است که شاگردانش تهیه کرده اند. سبک نوشتن او برخلاف افلاطون، فاقد آراستگی های ادبی است. آثار ارسطو تمام علوم یونان باستان به غیر از ریاضیات را شامل می شود. وی برخی از شاخه های علوم را، تقریباً برای اولین بار در تاریخ بشر، به شکلی جدی و مدون مورد توجه و بررسی قرار داده است.
با دقت در تمام فعالیت های ارسطو، اشتیاق عجیب وی به مشاهده گری دنیا و تفسیر آن مشاهدات آشکار می گردد. ارسطو بر خلاف استادش، تلاشی در به پرواز درآوردن پرنده ذهن نمی کرد و ترجیح میداد با نوعی واقع گرایی، خوب ببیند و سپس مشاهداتش را با وضع قوانین دقیقی مورد بررسی قرار دهد.
ارسطو با جرأت تمام، این گونه مشاهدات و تفسیر آن بر اساس قوانین مشخص را به تمام شاخه های علم تعمیم می داد. از این رو، هنگام مطالعه ارسطو با نجوم ارسطو، زیست شناسی ارسطو، روانشناسی ارسطو، سیاست ارسطو و….. مواجه می شویم. اگرچه تا به امروز اکثر نظریات ارسطو در علوم طبیعی، از جمله مرکزیت کره زمین، تفاوتهای فیزیولوژیک زن و مرد یا رد نظریه اتمی دموکریتوس و سقوط اجسام به زمین با سرعتهای متفاوت بر اساس وزن و برخی نظریات دیگر رد شده ، اما تقسیم بندی علوم ارسطو و حتی بعضی از نوشته های او در زمینه علوم طبیعی تا هزاران سال در تاریخ بشری تاثیر به جا گذاشته است. همین موضوع باعث شده تا این ادعا مطرح شود که نظریات ارسطو پیشرفت علوم را هزار سالی به عقب انداخته است.
نظریات ارسطو
مهمترین مبحثی که هنگام مطالعه ارسطو با آن مواجه می شویم، نه فقط مشاهدات او، بلکه شیوه تفسیر و استنتاجی است که او برای این مشاهدات و در مجموع، برای تفکر وضع کرده است. در واقع، در میان مطالب مطروحه از سوی ارسطو، مطلبی که کمتر از همه مورد دستبرد زمان واقع شده، همان منطق ارسطو است. مهمترین اثر ارسطو در منطق، ارغنون است که شامل پنج بخش مقولات، تعبیرات، تحلیل (Analytics)- که خود شامل دو بخش است- می باشد.
فلسفه ارسطو
brand_bio_bio-shorts_aristotle-mini-biography_0_172231_sf_hd_768x432-16x9
ارسطو تمام علوم را در دایره فلسفه می داند. او دانش بشری را به سه بخش عمده فلسفه نظری، فلسفه عملی و فلسفه ادبی تقسیم می کند.
فلسفه ادبی شامل مواردی همچون شعر، ادبیات، سخنرانی و چیزهایی نظیر این است.
فلسفه عملی هم دربرگیرنده مواردی نظیر اخلاق، سیاست و اقتصاد می باشد.
او فلسفه نظری را نیز به سه بخش عمده تقسیم می کند :
۱- علوم طبیعی نظیر فیزیک و زیست شناسی
۲- ریاضیات
۳ – فلسفه، متافیزیک و خداشناسی .
همانطور که گفته شد، مشهورترین کارهای ارسطو در علوم طبیعی، اشتباهات علمی اوست. قسمت دوم فلسفه نظری او ریاضیات است که به علت عدم علاقه، چندان وارد موضوع نمی شود. قسمت سوم فلسفه نظری ارسطو که بیشتر موضوع مورد بحث ماست، فلسفه متافیزیک اوست .
ارسطو در این مبحث معرفت شناسی با استادش افلاطون موافق است که آگاهی و علم بر کلیات تعلق می گیرد و نه بر عالم محسوسات که همان عالم جزییات است. افلاطون عقیده داشت که این کلیات یا به عبارت دیگر مثالها هستند که تشکیل عالم واقعی را می دهند و محسوسات ما غیر واقعی و در واقع پرتوی از عالم مثال هستند. اختلاف ارسطو با افلاطون از همین جا شروع می شود. ارسطو بر خلاف استاد معتقد است که این کلیات و مثالها فقط ذهنی هستند و وجود خارجی ندارند. به عبارت دیگر، بر خلاف افلاطون که دیدی آبژکتیو دارد، ارسطو از نگرشی سابژکتیو نسبت به این موضوع برخوردار است. شاید بتوان این اختلاف را به خلق و خوی این دو متفکر نسبت داد. ارسطو فاقد شور و هیجان افلاطون در خیال پردازی و پرواز ذهن است، اما در عوض مشاهده گری حرفه ای است که بیشترین بهره را از حواس خود می برد.
ارسطو با مشاهده یک شیء در جهان، دو تفسیر از آن ارایه می دهد: یکی تفسیری که به حالت بالقوه اش مربوط می شود و دیگری که به حالت بالفعل آن مرتبط است. برای مثال، از نظر او، یک دانه بالقوه یک گیاه کامل است. زمانی که این قوه به فعلیت درآمد، به گونه ای بالفعل تبدیل به یک گیاه می شود. یا اینکه، خاک بالقوه می تواند کوزه باشد و با تبدیل شدن به کوزه، این قوه به فعلیت در می آید.