زن ۲۰ سالهای که برای رهایی از درگیریهای خانوادگی و مخمصه اختلافات بی انتها با همسر معتادش، دست به دامان قانون شده بود؛ درباره سرگذشت اسفبار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری توضیحاتی ارائه داد.
زندگی ما مانند چینی شکستهای است که دیگر هیچ بند زنی هم نمیتواند قطعات شکسته و خرد شده آن را به یکدیگر متصل کند، در واقع من قربانی ثروت و خوش گذرانیهای خانوادهام شدم به گونهای که اکنون همسرم قصد دارد صدها میلیون تومان برای جاری شدن صیغه طلاق اخاذی کند و ...
اینها بخشی از اظهارات زن ۲۰ سالهای است که برای رهایی از درگیریهای خانوادگی و مخمصه اختلافات بی انتها با همسر معتادش، دست به دامان قانون شده بود. این زن جوان که نوزادی چند ماهه را در آغوش میفشرد با بیان این که من قربانی «ثروت» هستم، درباره سرگذشت اسفبار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سیدی مشهد گفت: در خانوادهای ثروتمند و مرفه به دنیا آمدم. پدرم با آن که تحصیلات عالیه داشت، شغل آزاد را برای خودش انتخاب کرده بود و همواره ثروت اندوزی میکرد. مادرم نیز مدرک کارشناسی خود را قاب گرفته و به خانه داری مشغول بود.
با این که فرزند ارشد خانواده بودم و از نظر امکانات رفاهی و آموزشی چیزی در زندگی کم نداشتم، اما همواره از کمبود محبت و مهر و عاطفه در زندگی رنج میبردم. از زمانی که دست راست و چپم را شناختم پدر و مادرم را میدیدم که همواره در حال توهین و درگیری و مشاجره بودند. آنها به خاطر هر موضوع کم ارزشی اختلاف نظر پیدا میکردند و با هم درگیر میشدند.
شدت این اختلافات خانوادگی به جایی رسید که آنها نتوانستند به این زندگی مشترک ادامه بدهند. در نهایت کار به طلاق کشید و پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند. آن زمان من دختری نوجوان بودم و نتوانستم خودم را از چشمه مهر و عاطفه پدر و مادرم سیراب کنم در همین حال مادرم علاوه بر ثروتی که داشت، سرمایه هنگفتی به عنوان ارثیه پدری دریافت کرد و پولدارتر از گذشته شد.
او در همین زمان با مردی کارخانه دار و ثروتمندتر از خودش ازدواج کرد و بدین ترتیب درگیر خوش گذرانی هایش شد. مادرم هیچ توجهی به نیازهای روحی و عاطفی من نداشت و همه اوقاتش را در جشن ها، مهمانیها و پارتیها میگذراند. در این میان من از یک خلأ عاطفی بزرگ در حالی رنج میبردم و تنها شده بودم که پدرم نیز سراغی از من نمیگرفت. از سوی دیگر به خاطر چهره و زیبایی ظاهری که داشتم همواره مورد توجه پسران فامیل و آشنایان قرار میگرفتم و هرکدام از آنها به نوعی سعی داشتند توجه مرا به خودشان جلب کنند، خلاصه در همین زمان بود که «رامبد» به من ابراز علاقه کرد و خود را عاشق و شیدای من نشان داد. بزرگترین اشتباه زندگی من نیز از همین جا رقم خورد، زیرا به سوی محبتهای دروغین خیابانی کشیده شدم و در جست وجوی مهر و عاطفه به او دل بستم.
«رامبد» ۲۰ سال از من بزرگتر بود و نقش خود را برای جلب توجه من خوب بازی میکرد. وقتی مادرم لحظهای سرش را از عمق دریای خوش گذرانی هایش بیرون آورد و در جریان عشق و علاقه من به رامبد قرار گرفت، بی درنگ با این ازدواج مخالفت کرد، زیرا اختلاف سنی زیاد را برنمی تابید و معتقد بود این گونه ازدواجها فرجامی نخواهد داشت. با این حال بر ازدواج با رامبد پافشاری کردم و حرفم را به کرسی نشاندم. خلاصه زندگی مشترک ما آغاز شد، اما من زمانی متوجه اشتباهم شدم که جنین شش ماههای را باردار بودم.
وقتی آن شور و هیجانات عاشقانه سپری شد و به قول معروف سرم را از زیر برف بیرون کشیدم تازه فهمیدم که رامبد با دختران پولدار زیادی رابطه دارد و آنها پول خوش گذرانی هایش را تامین میکنند. همسرم در مرداب مواد مخدر صنعتی، مشروبات الکلی و روابط نامشروع دست و پا میزد و به خاطر ثروت مادرم به من ابراز علاقه کرده بود. وقتی اعتراض کردم خیلی راحت گفت: خودت برای ازدواج با من پافشاری کردی! حالا هم به منزل مادرت بازگرد! به ناچار من هم نزد مادرم رفتم و دوران بارداری سختی را با درگیریهای روحی و روانی شدید برای گرفتن طلاق سپری کردم. اکنون نیز نوزاد شش ماهه ام شناسنامه ندارد و رامبد قصد اخاذی ۵۰۰ میلیون تومانی از مادرم را دارد تا حاضر به طلاق شود و برای فرزندم شناسنامه بگیرد.
بارها به خاطر همه بی وفاییها و خیانتهای همسرم تصمیم به انتقام گرفته ام، اما ... شایان ذکر است به دستور سرگرد قاسم احمدی (رئیس کلانتری سیدی) پرونده این زوج توسط مشاوران زبده کلانتری در دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسیهای کارشناسی قرار گرفت.
منبع: روزنامه خراسان