ASHLEY LACHEVREیبار رفته بودیم روستای پدربزرگم , یه سگه نشسته بود یکناری؛ ازون جایی که داداشم کرم داش یه لگد زد بهش :/
سگه بلند شد عین این شیرای گرسنه افتاد دنبالمون منکه فرار کردم:/ داداشمم یکم فرار کرد بعدش وایساد تا نیاد سمت من( از خود گذشتگیو میبینی:)) اخرش داداشمم نتونس مقاومت کنه فرار کرد دیگه شلنس اوردیم یکی اومد نجاتمون داد:)