بارسلونا .سلام خیلی یادم نیست. ولی بچه که بودم با دایی و خاله ام جن بازی می کردیم. زیر زمین خونه مادربزرگم خالی بود. خونشون هم بزرگ بود. دایی ام قایم شد من باید می رفتم دنبالش. توی زیرزمین , خالی, تاریک. هرکجایی ممکن بود قایم شده باشه. رفتم توی زیرزمین. دنبالش گشتم . هرلحظه با خودم می گفتم الان از توی اتاق می پره بیرون!!.
یه بار هم 8 سال پیش رفتم که از خیابون رد بشم. این ور خیابون رو رد شدم رسیدم وسط خیابون. روی جدول وسط خیابون. خواستم از اون طرف خیابون رو رد کنم. یه ماشین داشت میومد. تا به من برسه من سریع رفتم توی خیابون . ماشینه اومد بره از پشت من رد بشه, نگو من ندیده بودم که بغل این ماشینه هم یه ماشین دیگه با چه سرعتی داره میاد. ماشن اولیه از پشتم رد شد/ دومی اومد تا نزدیکه من که رسید یه لحظه از بغل من رد کرد. یه لحظه توی چشمای راننده اش نکاه کردم. تصورش هم برات سخته