یک خداناباور و گمنام ژاپنی، زمانی که توسط شخص زیردست ناراضی که به دلیل عملکرد ضعیف در کار توسط او اخراج شده به قتل می رسد ، سپس زمان از حرکت می ایستد و با موجودیتی که خود را خدای عادل می خواند مواجه می شود
خداوند آن مرد را به دلیل عدم باور به اینکه «ماهیت مجهول» خداست محکوم میکند. بنابراین او محکوم به تناسخ در جهانی مشابه با جنگ جهانی اول اروپا، ودر حکومتی تحت نامه جمهوری که اقتباسی از المان است می کند .
و داستان اغاز می شود فسلفه داستان سعی بر این دارد در عین اینکه بر وجود خداوند و قدرت او تاکید دارد اما در کنار اینها مجموع ویژگی های که اقتباسی از کتب الهی که مربوط خداوند است را به چالش بکشد خدای بی رحم ،نیازمند به ستایش و شاید ناتوان در کمک به مردم در چنین تضادی تانیا قبول نمی کند که موجود ایکس خداوند باشد
جنگ ،فقر ، فلاکت در چنین جهانی خداوند در کجایی داستان است .
ونبردی ویژه برای شکست اراده تانیا اغاز می شود
اما تانیا جزو با هوش ترین و سرسخترین شخصیت های انیمه ای است که به جرعت در این چند سال دیدم
انیمه اقتباسی از یک رمان بسیار بلند تحت همین نام است شخصیت پردازی ، ریتم داستان و حتی دیالوگ ها در سطح بسیار بالای ست
دیدن این انیمه برای کسانی که از تیپ شخصیتهای مانند لولوش لامروج در انیمه کد گیاس و یا شخصیت کینگ بردلی در انیمه کیمیاگر تمام فلزی می تواند بسیاز جذاب و حتی برای شخصی مثل من جذابتر هم باشد
درحالی که جمهوری (اقتباسی از المان) تحت حمله سراسری از جانب متحدین قرار گرفته تانیا دیگر از سرسختی دنیا ی بی رحم به سطوح امده فرمانده گردان جادوگران رو به سربازان جان برکفش این گونه سخنرای خود را آغاز می کند:
آه خداوندا
خداوندا
تو کجایی
دوست دارم تو را پیدا کنم
دوست دارم پیدات کنم ومثل یه خوک تکه تکه ات کنم .....
پایان