. لایقیدونه خرگوش با لباسای خوشگل وسط بیابون داشت میرفت. تا چشم کار میکرد کاکتوس بود. یهو یچی برق میزنه نگاه میکنه اون دور دورا یه ربان افتاده که دورش یه ظرف پر از میوه و لیوانای پر از آب آلبالوعه وقتی میره نزدیک میبینه دو تا بچه دارن با تفنگ اب پاش و تیله بازی میکنن اونجا