بسم الله
به مناسبت دههی فجر امسال (1393) در دبیرستان امام خمینی (ره) اردبیل برنامه داشتم. هنگام خروج از مدرسه با دانشآموزی آشنا شدم که روحیات خاصی داشت. صحبتهایی با هم داشتیم. یکی از پرسشهایی که مطرح کرد دربارهی رقص و موسیقی بود:
چرا شماها رقص را بد میدانید؟! درحالیکه آثار خوبی بر روح و روان انسان دارد و باعث شادی و نشاط است. من خودم هر وقت خسته و بیحوصله میشوم، موسیقی شادی میگذارم و چند دقیقهای میرقصم و حسابی شارژ و سرحال میشوم. آثار مثبت رقص و موسیقی نشان دهندهی این است که یا احکام دین دیگر کهنه شده است و به درد زندگی امروزه نمیخورد؛ یا اینکه شما آخوندها این حرفها را از خودتان درآوردهاید و به دین و مذهب چسباندهاید!
گفتم: کسی منکر این آثار رقص و موسیقی نیست. رقص و موسیقی و مشروبات الکلی و مواد روانگردان در جسم و روح انسان چنان تأثیر عمیقی دارند که با استقادهی حسابشده از آنها میتوان مسیر زندگی یک انسان را بهکلی تغییر داد. مثلاً کسی را که تصمیم به خودکشی گرفته، میتوان با موسیقی مناسب از تصمیمش منصرف کرد و به زندگی بازگرداند.
پرسید: پس چرا شماها میگویید اینها حرام و ممنوع است؟!
گفتم: اگر انجام یک کار خیلی مهم (مثل همان نجات جان کسی که در حال خودکشی است) بسته به یکی از این موارد (رقص و موسیقی و...) باشد و راه و چارهی دیگری در میان نباشد، شکی نیست که این کارها جایز و گاه واجب میشوند. اگر بتوان فرض کرد که بیماری خاصی هست که مصرف شراب تنها راه درمان آن است و دارو و درمان دیگری وجود ندارد یا در دسترس نیست، از نظر دین خدا مصرف شراب تا وقتی که این شرایط برقرار است، جایز است. شراب در حالت عادی حرام است؛ ولی چون فایدهی مهمتری بر مصرف آن مترتب میشود، استثنائاً در چنین شرایطی مصرف آن جایز میشود.
اما اینکه چرا این کارها (رقص و موسیقی و مصرف مشروبات و مواد روانگردان) در حالت عادی حرام و ممنوعاند، به این دلیل است که ضررشان خیلی بیشتر از فایدهشان است. چرا مواد مخدر را نمیگویی؟! مگر تریاک و هرویین و کراک و شیشه باعث نشاط و شادی نیستند؟! آیا نشاط و شادی رقص و موسیقی قابل مقایسه است با نئشگی و حس و حالی که مواد مخدر به انسان میدهد؟! پس چرا از مواد مخدر طرفداری و دفاع نمیکنی؟! بله، به خاطر اینکه ضررهای تباه کنندهی مواد مخدر را خوب میدانی. اما این را هم بدان که رقص و موسیقی و مشروبات هم از طیف و خانوادهی مواد مخدر هستند و درست است که کموبیش موجب شادی و نشاط و رفع خستگی و افسردگی هستند؛ ولی سه ویژگی دیگر دارند که اجازه نمیدهند هیچ عاقلی به سمت آنها برود:
1. ویژگی اول این است که ضررهای جسمی و روحی جدّی و قابل توجهی دارند که بر اهلش پوشیده نیست. یکی از مهمترین ضررها زوال عقل و خرد و برهم خوردن اعتدال روحی و روانی است. بسیاری از جرمها و جنایتها و رفتارهای پرخطر در حالت مستی و از خودبیخودی اتفاق افتاده است؛ مستی ناشی از مصرف مواد مُسکِر و روانگردان؛ دیوانگی ناشی از شنیدن موسیقیهای تند؛ افسردگی و پوچگرایی ناشی از شنیدن موسیقیهای غمگین و ناامیدکننده؛ طغیان شهوت ناشی از رقص بیپروا و بیمبالات؛ و...
2. ویژگی دوم این است که شادی و نشاطی که این کارها به انسان میدهد به شدت سطحی و زودگذر است و صرفاً یک تسکین و التیام موقت است برای دردها و مشکلات جدی و عمیق.
3. و ویژگی سوم اینکه اینها اعتیاد آور و موجب وابستگی شدید هستند. از آنجایی که شادی و نشاط برآمده از این کارها سطحی و زودگذر است؛ انسان برای به دست آوردن شادی و نشاط بیشتر، مجبور است دوباره و سهباره... و برای همیشه آنها را مصرف کند. و این یعنی اعتیاد و وابستگی که فرد را وادار میکند پول و مال و زندگی و آبروی خود را بدهد تا اندکی خوشی و لذت زودگذر به دست آورد. شاید یک بار رقصیدن و یک بار گوش دادن به موسیقی تند و یک بار مصرف مُسکرات این آثار مخرب را نداشته باشد، ولی اعتیاد به آنها زندگی را تباه و نابود خواهد کرد.
خدا بهتر از ما میداند که این امور موجب لذت و خوشی و تسکین آلام و دردها است، ولی مگر فراموش کردن درد و غافل شدن از مشکلات، به معنای درمان درد و حل مشکلات است؟! خدا نمیخواهد ما سرکار باشیم و با فراموش کردن دردها و مشکلات، آنها را حل شده و درمان شده بپنداریم! خدا میخواهد ما مردانه و با شجاعت به جنگ مشکلات و موانع رشد برویم و با واقعبینی با سختیهای زندگی روبهرو شویم.
پرسید: اصلاً اگر خدا ما را دوست داشت و دلش برای ما میسوخت، چرا به داد ما نمیرسد و ما را در این همه مشکلات و بدبختیها رها کرده؟!
گفتم: این دیگر سؤال دیگری است که جواب دیگری میطلبد. نتیجهای که در اینجا باید بگیریم این است که آفریدگار ما از ما میخواهد در برابر مشکلات و موانع، باید اهل فکر و اندیشه و تلاش و کوشش باشیم و واقعبینانه با سختیها و موانع روبهرو شویم و با سرپنجهی خردورزی و دورنگری و خیرخواهی گرهها را یکی یکی باز کنیم؛ نه اینکه مانند کبک سر خود را در برف فرو کنیم و با پناه بردن به مستی و طرب و غفلت و خوشی و فراموشی، روزبهروز در برابر مشکلات و موانع ناتوانتر و حقیرتر شویم