ایدئولوژیای که تصویر «داس و چکش» را بر پرچم سرخش حک میکند، عجیب نیست اگر مخالفانش را با داس درو کند یا با چکش فروکوبد. اما آنچه شگفتانگیز و هولناک است وقتی است که این ایدئولوژی بزرگترین ایدئولوگ خود را هم با چکش میکشد!
ماجرای قتل تروتسکی یکی از شاهکارهای اطلاعاتی و امنیتی شوروی است، البته شاهکاری انزجارآور و هولناک! تروتسکی وقتی نبرد سیاسی را به استالین باخت، مجبور شد از شوروی برود. اما استالین این رفیق قدیمی و دشمن امروزش را حتی اگر آن سر دنیا هم بود تاب نمیآورد و خیلی زود نقشههایی برای کشتن تروتسکی کشید.
تروتسکی، در سال ۱۸۷۹ با نامخانوادگی «لِف داویدوویچ برونِشتاین» در امپراتوری روسیه به دنیا آمد. از همان نام «داوود» میتوان فهمید که او یهودی بود. او در سال ۱۹۰۲ نام خانوادگیاش را تغییر داد و از آن پس خود را «تروتسکی» مینامید. او از هفده سالگی روحیه انقلابی پیدا کرد، هنوز مارکسیست نبود، بلکه در بحثهای گروهی دختری که ۷ سال از او بزرگتر بود، او را مجاب کرد مارکسیست شود. تروتسکی در سال ۱۹۰۰ با همان زن ازدواج کرد. فعالیتهای تروتسکی باعث شد بازداشت و به سیبری تبعید شود، اما ۱۹۰۲ از تبعید گریخت. لنین او را به لندن دعوت کرد و مدتی با لنین زندگی میکرد. از ۱۹۰۲ تا ۱۹۱۷ تروتسکی از چهارگوشه جهان سر درآورد! از بریتانیا و آلمان و اتریش و فرانسه و اسپانیا و بالکان تا سرانجام به نیویورک رسید. حتی در سال ۱۹۰۵ به روسیه بازگشت، اما بازداشت و دوباره محکوم به تبعید مادامالعمر شد و البته دوباره گریخت!
نبرد داوود و جالوت
پس از انقلاب اکتبر که بولشویکها قدرت را در روسیه تصاحب کردند، تروتسکی نیز که در کمیته مرکزی حزب بود سمتهای کلیدی داشت: از وزارت خارجه تا وزارت جنگ و فرماندی ارتش سرخ. اما پس از مرگ لنین در ۱۹۲۴ نزاع تروتسکی و استالین که روزبهروز قدرتمندتر میشد بالا گرفت. تروتسکی مدافع «انقلاب جهانی» بود و استالین مدافعِ «سوسیالیسم در یک کشور».
با هدایت استالین، تعبیرِ «تروتسکیگرایی» در شوروی معادل «خیانت» شد و تروتسکی از همه مناصبش عزل، از حزب اخراج و تبعید و در نهایت در ۱۹۲۸ از کشور اخراج شد. در حالی که بسیاری حکومت بولشویکها را حکومت «لنینتروتسکی» میدانستند و نفوذ نظری و عملی تروتسکی کمتر از لنین نبود. او ۵ سالی در ترکیه ماند و با نوشتن خرج زندگی را درمیآورد، ضمن اینکه باید محافظ شخصی نیز استخدام میکرد. بعد از ترکیه به فرانسه و از آنجا به نروژ رفت و با فشار استالین باید از آنجا هم میرفت تا اینکه به سختی توانست در سال ۱۹۳۷ در مکزیکو ساکن شود.
در مکزیکو چند بار به او حمله شد، برای همین خانه خود را به شکل دژ درآورده بود و هفت، هشت نفر نیز داوطلبانه از خانه او محافظت میکردند. در این چند سال استالین در شوروی همه همرزمان قدیمی خود را اعدام کرده بود، مانده بود تروتسکی…
کمونیستی اسپانیایی به نام رامون مِرکادر، به عنوان نیروی امنیتی شوروی، مأمور شده بود تروتسکی را بکشد. مرکادر برای این هدف سالها برنامهریزی کرد. او به دختری که منشی تروتسکی بود نزدیک شد، با او دوست شد و بعد نامزد کرد. از این راه توانست خود را به تروتسکی نزدیک کند و سرانجام به خانه تروتسکی راه یافت. روز قتل فرارسید! مرکادر یک چکش یخنوردی، یک دشنه و یک تپانچه در کت خود پنهان کرد. وقتی تروتسکی را دید از پشت با چکش به شقیقهاش کوبید. تروتسکی با شقیقه خونبار به مرکادر حمله کرد و دستش را گاز گرفت، نگهبانها رسیدند، اما تروتسکی نگذاشت او را بکشند، فریاد زد: «نکشید این مرد را، او داستانی برای تعریف کردن دارد!» اما فردای آن روز خود تروتسکی در بیمارستان جان باخت…
مرکادر به بیست سال زندان محکوم شد و تا پایان عمر به آدمکشیاش افتخار میکرد و چندین نشان افتخار از حکومت شوروی گرفت. و تاریخ بهتزده به تماشای ایدئولوژیای نشست که ایدئولوگِ خودش را با چکش کشت…