شهروند:هفته گذشته تازه ترین مجموعه ی طنزهای محمدتقی اسماعیلی با نام “تا دروغی دیگر” در شهر کلن آلمان رونمایی شد.
متن پیش رو فشرده فشرده ای از کتاب ایشان است.
***
بشر، یا به قول معروف آدمیزاد؛ از ابتدای خلقت خواسته یک جورهائی، افکار و اندیشه و برداشت ها و خواست هایش را بیان کند. حاکمان و گردن کلفت ها و ثروتمندان و حتی کدخدا ها هم که زورشان بیشتر از رعیت ها بوده، سعی کرده اند یه جورهائی جلوی این کار را بگیریند.
به این دلایل بوده که بشر هر جا مانع حرف زدن و ابراز عقیده اش شده اند، زده توی جاده خاکی، و از راه طنز و لطیفه و جوک و متلک، منظورش را بیان کرده.
آدمه خیرسرش، و آدمیزاد به این سادگی ها تسلیم نمیشه و یه راهی برای فرار پیدا می کنه.
طنز کلامی ست شیرین اما گزنده و هدف دار که به منظور اصلاح یک عیب یا یک نارسائی بیان میشه، بدیهی است هر طنزی می تواند خنده دار هم باشد، اما هرنوشته خنده داری طنز نیست. مثالی از حافظ بزنم. وقتی میگه: راه پنهانی میخانه نداند همه کس/ جز من و زاهد و شیخ و دوسه رسوای دگر، این طنزه جوک و لطیفه نیست.
حافظ خود را به جرگه جمعی وارد کرده که قصد داشته ازآنها انتقاد کند و به قول معروف خدمت شان برسد. اما با توجه به جو فشار و اختناق درجامعه، با زیرکی یک طنزپرداز، خود را در میان آن جمع جا زده وگفته منم مثل بقیه ام تا زهر قضیه را بگیره.
هجو قالبی است که هدفش تخریبه و درحقیقت نقطه مقابل مدحه.
بازگو کردن عیب ها و نقص های یک شخص و به تمسخر گرفتن و تحقیرکردن شخص را بهش میگن هجو.
مثل کاری که ایرج میرزا در آن قصیده معروفش با عارف قزوینی کرده است. شنیدم آنکه عارف جانم آمد و بقیه شعرکه احتمالن خوانده اید و اینجا قابل ذکرکردن نیست.
اگرمتلک را هم داخل آدم حساب کنیم و بخواهیم در میان گونه های مختلف ادبی جایگاهی برایش در نظر بگیریم، همین قالب هجوه.
متلک کلام نیشداری است که به منظور عیب جوئی از کسی بیان میشه.
شاید اولین متلک را هم حوا به آدم گفته باشه؟
وقتی اولین بار او را لخت مادرزاد با آن برگ کج وکوله و نامناسب که به عنوان پوشش انتخاب کرده بود دیده!
قالب دیگری که با طنز اشتباه میشه هزله:
هزل را می توان نقطه مقابل جد دانست. هزلیات سعدی بهترین نمونه های آن است. گرچه بسیاری ازمحققین ازجمله ذکاء الملک فروغی ادیب و محقق سرشناس، معتقدند که بخش هزلیات سعدی متعلق به سعدی نیست و منتسب به اوست.
علاقمندان می توانند هزلیات منتسب به سعدی را در اینترنت پیدا کنند و بخوانند. اینجا به قول معروف زن و بچه نشسته و قابل مطرح کردن نیست!
قالب شناخته تر دیگر دراین مقوله، فکاهی یا فکاهه است:
فکاهی شوخی های ملایم، پاستوریزه شده و عامه پسندی است که به منظور تفریح و نشاط بکار می رود و هدفش فقط خنده است و خنداندن. یه مثال کوچولو میزنم:
خانواده ای میرن برای پسرشون خواستگاری، پدر دختر، از پدر خواستگار می پرسه آقا زاده دانشگاه هم میرن؟ پدرخواستگار جواب میده: مسافر بهش بخوره چرا نره؟
این را هم بدنیست بگویم که گرچه جوک ولطیفه به یک معنا بکارمی روند، اما تفاوت اندکی با هم دارند.
جوک انگلیسی است و لطیفه فارسی/هدف هردوخنداندن است اما جوک می تواند کلمات خشن و طعنه های تند وتمسخرآمیز و حتی بی ادبانه را نیز دربرداشته باشد، اما لطیفه همچنان که از اسمش پیداست، همیشه بازگوکننده نکات ظریف تر و لطیف تری برای خنداندن درخود دارد. برای لطیفه مثال کوتاهی می زنم که ظرافت نهفته درآن را حس کنید.
پسره به دختره گفت انگشتت خوب شد؟
دختره متعجب انگشتش را نگاه کرد و جواب داد انگشتم طوریش نشده بود؟
و پسره با لبخند گفت اگه انگشتت طوریش نشده پس چرا یه تلفن به من نمی زنی ؟
خب، با این توضحیات کوتاه و ناکافی، برویم به سراغ فکاهیات، خنده و خندیدن و اثرات آن دراجتماع :
ما ایرانی ها چند نوع خنده دیگر هم به انواع خنده هائی که در دنیا رایج است اضافه کرده ایم.
اولیش جوک گفتن و خندیدن به مواردی است که ناراحت کننده و گریه دار است.
مثلا برای گم شدن دکل نفتی و اختلاس های میلیاردی درکشورمان صد جور جوک ساخته ایم و به این مسئله نارحت کننده، خندیده ایم.
جوک ساختن و خندیدن به موارد کاملا جدی یکی دیگر ازکارهای مردم ایران است. مثل لطیفه ها وجوک هائی که هنگام انتخابات ساخته می شود.
و سومیش خنده برای خودشیرینی است. ما مردم دوست داریم در نظر دیگران خوش اخلاق و خنده رو جلوه کنیم. خنده های آقای ظریف بهترین نمونه این مورد است!
از گفته ها یا نوشته هائی که پایانی غیرعادی، غیرمنتظره و خنده دار دارند، به عنوان جوک و لطیفه یاد می کنیم.
جوک ها گاه صرفأ برای خنداندن ساخته می شوند و گاهی به خاطر بیان یک منظور و بدیهی است اگر آن جوک یا لطیفه حرف و انتقادی درخود داشته باشد و هدفی رادنبال کند، همانگونه که عرض کردم، می شود طنز.
در مورد گفتار خنده دار و اشتباهات لفظی هم مثال های فراوانی می توان زد:
زمان شاه هم مثل همین دوران، آدم های بی سوادی را داشتیم که با لفت و لیس ثروتمند شده بودند و کلفت فیلیینی استخدام کرده بودندT اما چون فیلیپین را نمی شناختند وحتی نمی توانستند نام این کشور را درست تلفظ کنند؛ وقتی می خواستند بابت داشتن خدمتکارخارجی شان پز بدهند می گفتند: یک کلفت فینی فینی استخدام کردیم، زبر و زرنگ هست اما نجس و پاکی سرش نمیشه…
لطیفه و جوک و شوخی، تاریخ پیدایش ندارد. شاید قدیمی ترین جوک مکتوب را فردوسی گفته باشد. همان شعر معروف (زگهواره تا گور دانش بجوی) را عرض می کنم.
الانش هم که کتاب مثل برگ درخت زیر دست و پا ریخته، کمترکسی حوصله داره زگهواره تا گور دنبال دانش بره، چه برسه به هزارسال پیش.
ما مردم اگرحرف خرید کتاب بشه، میگیم ولش کن بابا. هشتم گرو نهمه، ازکجا بیارم ده یورو پول کتاب بدم؟ کتاب را باید اونهائی بخرند که تا کتاب نخوانند خوابشان نمی بره …. من که سرم را نگذاشته روی بالش خورخورم میره هوا، کتاب می خوام چیکار؟!
اما موقع رفتن به کنسرت ها و رقصیدن که میشه، ده بیست برابر پول یک کتاب را به راحتی پول بلیت می دهیم و برای قانع کردن خودمان می گوئیم: مردیم بسکه خبرهای ناراحت کننده یمن و سوریه و عراق و افغانستان را خواندیم و شنیدیم، بگذار یک شب هم ازجلد خودمان بیائیم بیرون و خوش بگذرونیم!
وقتی می گویند اگر از ایرانی ها سند کاخ سفید را هم بخواهی نمیساعته برایت آماده می کنند، نشان دهنده توانائی های عده ای از ما در استفاده از کجراهه هاست.
برای شناخت مردمان هرشهر و دیاری کتاب های گوناگونی نوشته شده اما گاه یک جوک، بهتر از چندین کتاب می تواند بیانگر خصوصیات مردم یک شهر باشد.
به عنوان مثال مردم اصفهان، به زیرکی، زرنگی، حاضر جوابی و ضمنأ حسابگر بودن معروفند. به این نکته درکتاب های گوناگون هم اشاراتی شده اما جوکی که برایتان نقل می کنم تمام این خصوصیات را یکجا و بطورکوتاه وگویا درخودش داره:
پسره نامزدش را ترک موتورش سوار کرده بود و داشتند می رفتند منزل، موقع دور زدن در یکی از میدان های اصفهان دختره گفت وای چه بوی کبابی، دلم ضعف رفت. و پسره با زرنگی گفت دلت خواست عزیزم؟ گورپدر مال دنیا و بنزین لیتری هزار تومن، یه دور دیگه هم دور میدان می گردونمت!
جوک ها اکثرا برای خندیدن و خنداندن ساخته می شوند ولی کاربرد های متفاوتی دارند. جوک ها هم می توانند نقش سازنده داشته باشند وهم نقش مخرب.
جوک هائی که درباره مشروب و مواد مخدر و قمارساخته می شود می تواند در دراز مدت نظرها را به زیان های آنها جلب کند و مفید باشد.
مثلا جوک هائی که در مورد تریاکی ها ساخته میشه، بی تحرکی و بی خاصیت شدن مبتلایان به این ماده مخدر را زیرذره بین می گذارد و بزرگ می کند:
نزدیک عید و سال تحویل بود، خانم خانه که کلی زحمت کشیده و خانه را مثل دسته گل تروتمیزکرده بود، به شوهرش که همچنان پای منقل نشسته بود، اصرار کرد که اقلا بلند شو برو آنور اتاق که من جائی را که نشسته ای یک جارو بزنم.
تریاکیه با اکراه بلند شد و بساطش را برد آن طرف پهن کرد. در همین موقع رادیو حلول سال نو را اعلام کرد و صدای طبل و سورنا و بعدش سخنرانی آقا بلند شد.
تریاکیه نگاهی کرد به جائی که قبلا نشسته بود و گفت ای روزگارلاکردار؟ ببین پارسال عید کجا بودیم، امسال کجائیم!
و هنگامی که جوکی می سازیم که یک سیگاری می گوید: ترک سیگار کاری نداره، من خودم تا حالا هزار دفعه ترک کرده ام! نشان دهنده وابسته شدن انسان به سیگاراست و هشدارمی دهد که از این ماده مخدر پرهیز کنیم چون خلاصی از دست آن آسان نیست.
و وقتی جوکی می سازیم که یک الکلی می گوید من سی سال است هرشب مشروب می خورم و خدا را شکر معتاد نشده ام! نشان دهنده آن است که الکل وابستگی ایجاد می کند حتی اگر خودت متوجه نباشی …
ازجوک ها برای بیان ناآگاهی ها و نارسائی های اجتماعی نیزاستفاده شده و می شود :
برای خود ما ایرانی ها درآورده اندکه ایرانی ها از خمیردندان به عنوان دوای سوختگی بیشتر استفاده می کنند تا محافظت از دندان هایشان!
بسیاری از حکومت های دیکتاتوری مثل نازی ها، کتاب های تاریخی و مستند را یا عوض کرده اند یا سوزانده اند و بعد همان کتاب تاریخی را به حساب خودشان خیلی قشنگ تر و شیک تر، و البته همانطور که دل شان می خواسته بازنویسی کرده اند. این نگاه نامطمئن به کتاب های تاریخی را با یک جوک ساده و شیرین بهتراز هزاران تحقیق وتفحص می توان بیان کرد:
دوتا تاریخ نویس نشسته بودند و وقایع هزار سال پیش را می نوشتند . یکی از آنان می نوشت و دیگری نظارت می کرد. آنکه می نوشت، نوشت فلان سردار، به محض آن که وارد میدان نبرد شد، با یک ضربه شمشیر، یک نفر از لشکریان دشمن را به خاک هلاک افکند.
تاریخ نویسی که نظارت می کرد، چپ چپ او را برانداز کرد و با دلخوری و تعجب پرسید فقط یک نفر؟
تاریخ نویسی که می نوشت پس از اندکی تامل، با اکراه یک صفر گذاشت جلوی عدد ۱ و شد ۱۰ نفر.
تاریخ نویسی که نظارت می کرد، عصبانی خودکار را ازدست همکارش گرفت، شروع کرد به صفرگذاشتن جلوی عدد یک، و انگار که دارد حرصش را خالی می کند و انتقام می گیرد گفت: بذاربکشه پدرسوخته ها رو!
https://shahrvand.com/archives/110716