بیضایی: ۳۰ سال در ایران شغلی نداشتم و دروغها بیشتر و واضحتر شده بود
برنامه آنلاینی که جشنواره برلین برای سینمای ایران برگزار کرد، بهانهای شد تا تا بهرام بیضایی، کارگردان شهیر سینما و تاتر ایران از مهاجرت و برخی مشکلات و مصائب فیلمسازی در ایران بگوید :
در ادامه همین مصاحبه است که بیضایی دلایل خود را برای مهاجرت و ماندن در آمریکا توضیح میدهد: «سی سال بود که شغلی نداشتم، آن هم در کشوری که هزینهها به سرعت بالا میرفت و نیاز بود که شغلی و درآمدی داشته باشید تا بتوانید از پس این هزینهها برآیید.»
بیضایی میگوید بعد از ۱۸ سال توانست چند تئاتر کار کند و در سینما نیز وضعیت او بهتر از تئاتر نبود: «وام میگرفتم که بتوانم فیلمی بسازم و وقتی وام را نمیتوانستم پس بدهم و بازپرداخت کنم، مجبور میشدم فیلم را به آنها واگذار کنم و بنابراین چیزی که من بتوانم به آن اطمینان کنم برای زندگی، نداشتم. بعد از سی سال یک شغل پیدا کردم و آمدم دنبال کار. قرار بود برای یک سال باشد و بعد بیشتر شد.»
وقتی از بیضایی میپرسند که آیا دلتان برای ایران تنگ شده است؟ پاسخ میدهد: «برای دفتر کارم و یک خانه یا جایی که در ساحل شمال ایران باشد، دلم تنگ شده است اما وقتی در وطن بودم عملا وطنم هم شده بود همان اتاقم. خارج از منزل عملا خیلی چیزها عوض میشد. درختهای بیشتری بریده میشدند و شهر تغییر شکل میداد. در کنار آن مردم هم تغییر کرده بودند،کمکم دروغها بیشتر و واضح و همهگیر شده بود و وطنم عملا در اندازه دفتر و خانهام بود.»
همکاری با کانون در قبل و بعد از انقلاب
بیضایی بخش مهمی از این موانع را بیارتباط با دولت و حکومت میداند و میگوید که قطع همکاری با او، محصول تنگنظری برخی از همکاران او نیز بود. پس از انقلاب یکی از همین همکاران که به عنوان مترجم عربی برای بازیگر نقش «عدنان» در فیلم باشو به کار گرفته شده بود، به دلیل آن که به گفته بیضایی القائات ایدئولوژیک و مذهبی را جایگزین ترجمه دقیق کرده بود، از پروژه کنار گذاشته میشود. همین شخص بعدها به یکی از مخالفان سرسخت نمایش باشو غریبه کوچک تبدیل میشود که بسیار بر علیه این فیلم در کانون و بیرون از آن جوسازی کرد.
بعد از انقلاب بیضایی با تدوین فیلم دونده امیر نادری همکاری با کانون را شروع کرد به رغم آن که قبل از آن ممنوعالکار بود. اما علیرضا زرین که سال ۱۳۶۰ مدیر کانون پرورش فکری شد، علاوه بر تهیهکنندگی دونده امیر نادری، پیشنهاد ساخت فیلم به او داد و تهیه کار جدید بیضایی (باشو) را نیز عهدهدار شد.
اکران باشو بعد از چهار سال و نیم توقیف
به گفته بیضایی این اثر بعد از ساخت با استقبال بسیار خوبی در جمع کانون روبهرو شد، اما اندکاندک مخالفتها، ایرادگیریها و سنگاندازیها شروع شد و فیلم بعد از چهار بار نمایش توقیف شد.
بیضایی درباره دلایل توقیف چند ساله این فیلم میگوید: «کسانی که با من مشکلی داشتند به کانون گفتند بیضایی چه کلاهی سرتان گذاشته! چیزهایی کشف کردند که خود بیضایی هم در تفسیرش به آنها حتی فکر هم نکرده بود. مثلا فیلم ضد جنگ است و شخصیت مرکزیاش یک زن است، در حالی که برادران ما دارند کشته میشوند، چرا شخصیت محوری فیلم باید یک زن باشد که همین مسائل سبب شد تا فیلم برای چهار سال و نیم توقیف شود.»
بعد از جنگ اما فردی که بیضایی از او نامی نمیبرد و به گفتهاش روشنفکر این گروه و فرد تاثیرگذاری در ساختار تصمیمگیری بود، مجوز فیلم باشو را گرفت. این فرد ابتدا فیلم را دید و گفت فیلم نکتهای و ایرادی ندارد. سپس خود یکی یکی موانع را برطرف ساخت. از بیضایی که به گفته خودش مدیران کانون حتی پاسخ تلفنش را هم نمیدادند دعوت کرد تا در نشستی به ابهامات پاسخ دهد. در آن نشست به گفته آقای بیضایی «فیلم نمایش و تمامی ابهامات مطرح و یک به یک پاسخ داده شد.» برای نمونه گفته بودند گرازهایی که در فیلم آوردید نماد و تمثیلی از ما (احتمالا جمهوری اسلامی) است. که به گفته بیضایی «تنها موردی که تغییر کرد تیتراژ فیلم بود که گفتند هواپیما چرا از این طرف میآید و بهتر است از آن طرف بیاید.»
تیتراژ فیلم بسیار کوتاه و ساده است. در پسزمینهای سیاه اسامی عوامل فیلم همزمان با آمدن هواپیماهای جنگندهای با رنگ قرمز از سمت چپ پرده سینما به نمایش در میآید.
«داش آکل به گفته مرجان»؛ نمایش در دست تمرین بیضایی
بیضایی از شرایط امروزش هم سخن گفت و این که در روزهای پیش از کرونا، تئاتری به نام «داشآکل به گفته مرجان» را با گروهی از بازیگران تمرین میکرد که کرونا فعالیتهای آنها را عملا متوقف کرده است. اگرچه برخی از تمرینات را از طریق آنلاین با عوامل کار ادامه میدهد. این نمایش قرار بود به سنت کارهای تئاتری اخیر بیضایی، احتمالا همزمان با نوروز سال ۱۳۹۹ به صحنه بیاید.
او که در نیمههای سال ۸۹ برای فعالیت پژوهشی یک ساله به آمریکا و دانشگاه استنفورد آمده بود، عملا و به دلیل شرایط نسبتا مناسبی که برای او در زمینههای کاری و پژوهشی فراهم شد، در این دیار ماندگار شد. بیضایی توانست ضمن تدریس نمایش و سینما در ایران، چندین نمایشنامه را کارگردانی و به صحنه ببرد که آخرین آن نمایش «چهارراه» بود که همزمان با نوروز ۹۷ در استنفورد به صحنه رفت.
فیلم شناسی:
۱۳۸۷وقتی همه خوابیم.۱۳۸۵قالی سخنگو.۱۳۷۹سگکُشی.۱۳۷۷گفتگو با باد.۱۳۷۰مسافران.۱۳۶۶شاید وقتی دیگر.۱۳۶۴باشو، غریبهی کوچک.۱۳۶۰مرگ یزدگرد*۱۳۵۷چریکهی تارا*۱۳۵۵کلاغ*۱۳۵۲غریبه و مه*۱۳۵۱سفر*۱۳۵۱رگبار*۱۳۴۹عمو سیبیلو
نمایش نامه های اجرا کرده:
تلویزیونی
عروسکها (۱۳۴۵)
صحنهای
ضیافت (۱۳۴۶؛ همراهِ میراث)
میراث (۱۳۴۶؛ همراهِ ضیافت)
سلطان مار (۱۳۴۸)
مرگ یزدگرد (۱۳۵۸)
کارنامهی بندار بیدخش (۱۳۷۶ و ۱۳۷۷)
بانو آئویی (نوشتهٔ یوکیو میشیما، ۱۳۷۶ و ۱۳۷۷)
شبِ هزارویکُم (۱۳۸۲)
مجلس شبیه در ذکر مصایب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین (۱۳۸۴)
افرا، یا روز میگذرد (۱۳۸۶)
جانا و بلادور (۱۳۹۱)
آرش (۱۳۹۲)
گزارش ارداویراف (۱۳۹۳)
طربنامه (۱۳۹۵)
چهارراه (۱۳۹۷)
فیلمِ نمایشهای بیضایی هنوز منتشر نشدهاست