تابه فکر خود فتادم، روزگار از دست رفت
تا شدم از کار واقف، وقت کار از دست رفت
تا کمر بستم، غبار از کاروان بر جا نبود
از کمین تا سر برآوردم، شکار از دست رفت
داغهای ناامیدی یادگار از خود گذاشت
خردهٔ عمرم که چون نقد شرار از دست رفت
تا نفس را راست کردم، ریخت اوراق حواس
دست تا بر دست سودم، نوبهار از دست رفت
پی به عیب خود نبردم تا بصیرت داشتم
خویش را نشناختم، آیینهدار از دست رفت
عشق را گفتم به دست آرم عنان اختیار
تا عنان آمد به دستم، اختیار از دست رفت
عمر باقی مانده را صائب به غفلت مگذران
تا به کی گویی که روز و روزگار از دست رفت؟
.
.
.
.
صائب تبریزی
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
.
.
.
ــ U ـــ ـــ / ـــ U ــــ ـــ/ـــUـــ ـــ / ـــ U ـــ
ــ U ـــ ـــ= فاعلاتن
ــ U ـــ=فاعلن
.
.
.
ان شا الله این دو حرکت ــ U رو بهتون توضیح میدم