اُورُوئی رَهدِه=ترسیده
کرنج=معجد
دَنگ=مسخره
ایَشنُم=میشناسم
بشوگن وس=دعواش کن
نیهیو=نهی کردن
نیِشتِن=اجازه نمیدادند
نَشت/نَشتَک=اجازه نداد
هِشت/هِشتَک=اجازه داد
هِشتِن=اجازه دادن
هَروم نیوی نیره=اصلاً نمی آمد نمیرفت
گُلُنگ=نوک
حاو=خب
خِیف و گُمبِگُل=عزیز
کَسوُنُم=عزیزم ، همه کسم
رودُم=بچه عزیزم
نِهِنگ=نزدیک
گِرد=نزدیک
بَر و آر = بردن و آوردن
تِلِه:،تِکِه=تکیه
کَد،قَد=به
نیَشنُم=نمیشناسم
حَوش=حیاط
دیندا=عقب
نیا=جلو
بِدین،بِدیندا=دنبال
وِدَر،بصَحرا=بیرون
مِن=تو-درون
پُی=همه
تِرَینی=ترکوند
زِلِمو کِ= روانیمون کرد
پوینی=پوکوند
تُندی با=یالا،بجنب
بِوُراسن=سر بکش
وُراسنی=سرکشید
هَرفَک=هرموقع
مِجال=موقع
هَردَم=دم به دقیقه
زُواله،زُوا=آن طرف
زیواله،زیوا=این طرف
همباز=بار دیگر
دوارته=دوباره
زِنو،زونتَرِه،=دوباره
کَش=کنار
کِل=جفت
بال اَو=کنار آب
داد و قال=فریاد
قارنی=فریاد زد
لیک و لاک=داد و فریاد
با=طرف
دُک وَندِن=تفرقه افکنی
لَوکِه:یکی از مکان های زندگی
کولیدون=محل نگهداری مرغ
واروک=خروس
آلو=عقاب
لُهد و پِتی=لخت
شوک=جغذ
گَژدیم=عقرب
قاش=محل نگهداری گوسفند
کومبِلو:قلمبگی
میاس مِنی پَشتی جَندُمِن=موهاش خیلی شلخته و بهم ریخته هستن
پَرچَل=کثیف
خوتَلی=مقدار مناسب
سُوتِلا:از صبح تا حالا
پسین=بعد از ظهر
دَم پسین=دم غروب
دوشتِلا=دیروز تا حالا
لیوه=دیوانه
کَرپَل=خنگ
کَلو=کله شق دیوانه
تیتَک=مردمک
تِگِلِه=وصله
تال=نخ
نَکِه اَنگِشت=خاکستر
آس=بیزار
رِپِس دِروِی=رسش کشیده شد
عاجِز و بی جِز=خسته
بُنه=روستا
وُلات=سرزمین
مال=روستا
مال کُنون=کوچ
دیار=پیدا،مشخص،معلوم
اِشکَفت=غار
لَسم:فلج
خَونی=خواباند
بیار ووبی=بیدار شد
جُست=پیدا کرد
جِست و گُروس=فرار
بَلا=گُم
بیدار=قایم کردن،پنهان کردن
گَم زِی=گاز زد
گُم زِی=پَرید
شِلال=تخت
تُک=قطره
چیر=ریختن
نَکه=خاکستر
پِز دا=نفوذ کرد
تاتِه=پیرمرد
دالو:پیرزن
وُریستا:بیدار شد
زِهِشت،زندهی=زندگی
رَه زِهِشت=فرهنگ
تُر،گیلو:قل خوردن
لِر،دِر=دور
خَل:کج
پیژنی،جَرنی=تابوند،پیچوند
بِرچ=برق
چیل فراق=دهن گشاد
مِق=مکیدن
هُوف=فوت
هَفارشت=بخار
وا کردن،گشیدن=باز کردن
ناهادِن=گذاشتن
هِشتِن=گذاشتن
وَندِن=انداختن
نُقُرِشت=صدا و آوا
هُوفِشت=صدای ضعیف
قارِشت=فریاد
هِنیم=هنوز
هِمَلا=همین حالا
جَختی=تازه
چاس=ناهار
نافِرِنگ=بی فرهنگ
فُگُر:کَلَک ، حقه باز
فِغِر=بی ارزش
آتِشَک=شیطون
می،مِل=مو
رُمب=موی زائد
گُدَرتیدن=گذشتن
وَرشون،بِتِین=تکون دادن چیزی
وازِی=برعکس
دَگرت:برگرد
دَرگَن=برگردون
وُرگَن=برعکس کن
موته گِریو:گریه کردن
گِراته:بهانه
بچَکن،بچین=قطع کردن،بریدن
چُِنون=ایقندر
هَمقُذَر=اینقدر
سَر ریت:کچل
مَرت:پوست
تِوِر:گزگز و خارش پوست
بِوُلان:بمال
گُردِه کِلاش:خاریدن پشت کسی
می وِزگ:موهایی که زخیم و ژولیده باشن
بمژگن،مژگنیده=بچلون،چلونده
تُنُک=نازک
دار:درخت
مِنی داریه:انگار درختیه(کنایه از قد بلند)
مَندیر=منتظر
دَک و دَگاهشت=لرزش
مورِشت=چندش
دِلدِزِه:میل خود
دِلشیوه=حالت تهوه
آلشت=عوض
هُمدُرُنگ=مونس-یار
هَیاری=کمک
ویر=ذهن
لیز گرم=آرم بگیرم
گَل گِریدن=با کسی جفت و جور شدن
چُل کرد= به کسی تاختن
دوش=کسی را تحریک کردن و بر علیه کسی شوراندن
کَل=کوتاه
گَپ=بزرگ
لَر=لاغر
پَلوار=چاق
بِنیَر،سِی کو=نگاه کن
سیلا=سوراخ
کَندال،چَنقالی=گودال
تِلیش تِلاش=تیکه تیکه
سیت=برات
بَهرِت=سهمت
گُرانه و قَلوه=زیاد
بُر نیکُنُم=تمومی ندارد
وارَست=تموم شد
خَرَو=خراب
گُفت و لِفت=صحبت
آل و گول=فریب
غَل-پَل=کم-ذره
قِتنیده،پیشکِنیده،پِتنیده=به هم ریخته
هَردَمبیل=نامنظم
پَک و پوز،دوهون،:دهان
چیل=حلق
پِتِه بِجور=دنبال چیزی گشتن
تِلقِندِه=له شده
پِلت،بِلست،پِندِلِه:کوچک
سِرِپ=سنگین
پِست،خیرد=خورد و خاک کشیر
چَپِه،پَتیر:دسته
گِند=لقمه گوشت
لاش=بدن
گِمبِل=خیلی چاق
وِر دادن=پرت کردن
حَق اِشکار=قدرشناس
والَونی=ساکت و راضی نگه داشتن
اِبَرِ = می برد
اِبُو = می شود
اِبینِ = می بیند
اِپیتِنُم = جستجو می کنم
اِتِلغِنُم = له می کنم
اُچُ = آنجا
اِحَندِ = می خندد
اِخَرِ = می خرد ، خرید می کند
اِخُرِ = می خورد
اِخُرُم = می خورم
اِخُم = می خواهم
اِخُن = می خواهند
اِخواستِن = می خواستند
اِخُی = می خواهی
اِدُنِ = می داند
اِدَونی = می دانی
اَر = اگر
اِرِ = می رود
اِریم = می رویم
اِزَنِ = می زند
اِستَیدِن = خریدن
اُستیم = چوبی که زیر بهون می گذاشتند تا بهون برافراشته شود
اِسُوسُم = می سوزم
اِشکَمِس = شِکمَش ، شکم او
اِشکَندی = شکستی
اِغارنی = فریاد میزنی
اَفتَو = آفتاب
اِفَهمِ = می فهمد
اِکُوهُم = می کوبم
اِگُ = می گوید
اِگَردُم = جستجو میکنم
اِگِرِن = می گیرند
اِگُرُوسِ = فرار میکند
اِگِریوُم = گریه می کنم
اِگَشتُم = جست وجو می کردم
اِگُن = می گویند
اِگُی = می گویی ، مثل و مانند
اِمشَو = امشب
اِمیرُم = می میرم
اَنگِشت = تکه ای ذغال آتش گرفته
اَو = آب
اَور = ابر
اَوسار = افسار
اَوَلِس = ابتدا و اول آن
اِوَی = آمد
اِیا = می آید
اِیای = می آیی
ایچُ = اینجا
ایسا = شما
اینیشینُم = می نشینم
آرِموُن= آرزو
آستاره = ستاره
آسیده = آسوده
بالِ = کنار ، گوشه
بالِنده = پرنده
باهی ، بایی = ابزاری به شکل بازوی انسان که برای تهیه وسیله کشاورزی درست می کردند .
بُتی = خاله
بَچِیَل = بچه ها
بِدَر = بیرون
بَراَفتَو = در آفتاب
بَرد = سنگ
بُرِست = برید ، پاره شد
بِرِشت = سوخت
بُرگ = ابرو
بِرُم = بِروَم
بِس بِگُ = به او بگو
بِسته = پیدا کردن ، یافت
بِسون = به آنها
بِگِرِس = او یا آن را بگیر
بِلاز = روشن
بَلاکُم = شاید
بِلکِه = کادو برای عروس
بَلیط = بلوط
بُم = به من
بِمَنی = بمانی
بِمَنیم = بمانیم
بَنگ = صدا
بِنِیَر = نگاه کن
بِنِیَرین = نگاه بکنید
بَوُ = پدر
بِواز = برقص
بِوازین = برقصید ، بازی کنید
بِوَخش = ببخش
بُوَر = بِبَر
بُووَند = ببند
بُهُون = چادر سیاه
بِهیگ = عروس
بیار = بیدار
بیگ بَهدِهی = گوسفند نر دو یا سه ساله
بیلِس = آن کار را انجام نده
بُنِ نا = طلا یا نقره سکه مانند و بزرگی که زنان عشایری بختیاری به بند لچک وصل می کنند .
بِیَو = بیا
پازِن = گوزن
پاس = پاهایش
پاکَش = زیرشلواری
پالَه = کاسه
پاوزار = گیوه ، کفش
پَتی = خالی
پَتیر = نان
پَسین = بعد از ظهر، عصر
پِشُو = گربه
پَل = مو
پَلات = موهایت
پِلو = گوسالۀ نر
پیا = مرد
پیش سَری = دستمال
پیشگِنید = روی زمین پخش کرد
پیشه = چوبی که زیر بهون می زنند
پیل = پول
تا کِرد = بست
تاتِ زا = پسرعمو
تاتِه = پیرمرد
تاشقِه = پنجره
تالِ می = یک مو
تَتَمِه = باقیمانده
تَرپه = حکم در منزل یا در قاش را دارد که دو چوب که یک سر آن به شکل نیم بیضی با دو شاخه است و چوبی بنام "گَشِه" وسط دو شاخه ها می گذارند وسط آن را با شاخ و برگ پر می کنند .
تُرُک تُرُک = یواش یواش
تُرنِه = گیسو
تَش = آتش
تَشُ تُنگ = هیزم آتش که از چوب کلفت درست شده
تَشِ دی = آتش و دود
تَش گِرید = آتش گرفت
تَش گِریده = آتش گرفته ، نوعی نفرین
تَش و چالَه = آتش و گود آن
تُکِست = ریزش کرد ، چکید
تَک سَری = به اندازه زیر استکان یا نعلبکی است که زنان عشایری بختیاری با قلابی که دارد به مَینا وصل می کنند .
تُل = تپه
تَل = تلخ
تَل = چوبی که در طول چادر و روی اُستیم می گذارند
تَلمیت = خورجین را روی اسب یا قاطر گذاشته سپس دو بالش در ابتدا و انتهای آن می گذارند .
تَلوارِه = رویهم گذاشتن چند چوب بصورت ستون و نی گذاشتن روی آنها تا به شکل تخت در آید
که بر روی آن کشک و . . . پهن می کنند تا خشک شوند . برای خوابیدن هم استفاده می شود .
تَلواسه = تلاش کردن ، به معنای "دلواپسی" هم بکار می رود .
تِلیکِ = نوعی غذا با ماست ، موسیر ، ریواس و . . . که در مشک می ریزند و چهار یا پنج روز بعد مصرف می کنند .
تَمدار = دار قالی
تِنجِک = با نی درست می شود و مانند گهواره بچه را داخل آن می گذارند .
تُنگُر = سنگ کوچک و ریز
تُوف = دوغ را پخته داخل کیسه می کنند و به آن توف می گویند .
تَویزه = چوب بادام کوهی که با آن سینی درست کرده نان ها را در آن می گذارند .
تی = چِشم
تَی = نزد ، نزدیک
تی به رَه = منتظر ، چشم به راه
تی تُم ره = راه باریک و ناهموار
تی یَل = چشمها
تِیا = چشمها
تیر = چوبی که در وسط دیوارهای ساختمان قرار دارد .
تیشتر = گوسفند ماده دو یا سه ساله
تیگ = پیشانی
تَیم = پیش من
تَینا = تنها
جار زَی = فریاد کرد ، بلند صدا کرد
جَرَه = پل
جِغِلِ ، جاهِل = پسر بی تجربه
جُفت = از یک چوب بزرگ و چهار چوب کوچک درست می شود که موقع شخم زدن به دو الاغ ، گاو یا قاطر بسته می شود .
جُل = پارچه ضخیمی که به عنوان پوشش روی الاغ می اندازند .
جُوَ = پیراهن
جُور = مثل ، مانند
جیره = نوعی قفس است که از چوب بادام درست می شود وموقع کوچ عشایر ، مرغ و خروسها را در آن نگهداری می کنند .
جِیلاق دون = چینه دان
چار قَد = پارچه ای که روی رو سری می اندازند
چاس داری ؟ = چکارش داری ؟
چاستِ ظهر = وسط ظهر
چال = لانه ، آشیانه
چَپَت : چوبی حدوداً نیم متر و کمتر که در موقع بافتن وریس یا طناب به نخی که از میان نخ های طولانی عبور داده شده ، ضربه می زند .
چِتَو = چطور
چِتُون = ضرر و زیان مالی و جانی
چِتُونِه ؟ = چکار دارید ؟
چُرِستُم = یک مرتبه ناراحت شدم
چَرِه = چیدن موی چارپایان یا پشم چینی
چِزُم اِخُی؟ = چکارم داری؟
چُمتِر = چوبی است که مشک را به آن می بندند .
چُمِستُم = ضربه به بدنم خورد
چِنِ ؟ = چه چیزی است ؟
چَندی = چقدر
چُو = چوب
چَواسه = برعکس
چِوام اِخُی = چکارم داری
چَوَل = فلج
چُول = ویران ، خراب
چُونِ اِشکَند = چوب را شکست
چه آبید؟ = چه شد؟
چی = مانند
چیتِه = مانند طویله است اما اطراف آن را با نی مانند حصیر می بافند و عشایر در شب گوسفندان را در آن نگهداری می کنند .
چِیل = دهن
چینُ = این شکل ، این جور ، اینطور
حالو = دایی
حایه = تخم
حَچه = چوب کوتاهی که داخل آنرا سوراخ کرده ، طنابی از آن رد می کنند و بار حیوان را با آن می بندند .
حَرس = اشک
حَرگَل = الاغ ها
حُشک = خشک
حَقه = یقه
حَندِ = خنده
حُور = دستبافی بزرگ و دو لنگه که در آن آرد ، گندم و جو نگهداری می شود .
حَوش = حیاط
حَولی = بچه الاغ
حُونِ = خانه ، منزل
حیرد = خُرد ، کوچک
حیرد و تَلُو = خُرد و خمیر
حیره = معده گوسفند یا سیرابی
خاکستون = مزار ، مقبره
خُتِ = خودت را
خَرد = خورد ، اصابت کرد
خُرزا = پسر خواهر
خُرزا = خواهر زاده
خُرزِمار = پسر خاله
خُس = خودش
خَشِ خار = بی دلیل ، بی جهت
خَل = کج
خُم = خودم
خُمُون = خودمان
خَو = خواب
خَوسی = می خوابی
خیگ = پوستی برای نگهداری روغن
خُیم = می خواهیم
خُین = می خواهید
دا = مادر
دار = درخت
داغُم سیت = افسوس برای تو - نوعی همدردی
دالُو = پیرزن
دُدَر ، دُر ، دُوَر = دختر
دُرُ = دروغ
دُر کِ - دُوَر کِ = آن دختر
دِرار = در بیاور
دِرارُم = در بیاورم
دِران = بیرون بیایند
دِردِه = پاره
دُرگَل = دختران
دَست فَرمون = رانندگی
دَسمال = دستمال
دَشکِه = نخ
دَک = لرزش
دَک زَیدِن = لرزیدن
دَلُو = بزرگ
دَمِ چیلِتِ بِنِه = ساکت باش
دَمِری = وارونه
دُنگ نَده = چیزی نگو ، ساکت باش
دُنگرو = آشی است از حبوبات مثل گندم ، لوبیا و عدس که به نیت دندان در آوردن نوزاد ، تهیه می کنند و بزرگسالان میل می نمایند .
دوُ = دوغ
دُوا = داماد
دُوا = ماست با برنج
دُوارِه = دوباره
دوُش = دیروز
دُونِ = می داند
دووالالی : نوعی شعر است که در عروسی ، آرام می خوانند و "آهی گُل" هم نامیده می شود .
دُهُل = توشمال
دی = دود
دیاری = آشکار
دیر = دور
دیرِست = پاره شد
دیشلُمِه = یک حبه (برای قند بکار میرود)
دیشَو = دیشب
دیمِس = او را دیدم
دین = دنبال
دینِت = دنبال تو ، همراه تو
دیندا = پشت سر ، بعد از
دیندا = پشت سر ، عقب ، دنبال
دییِ = دیگر
رَد = رفت
رَدی = رفتی
رُفت = جارو کرد
رُمِست = خراب شد
رُمنی = ویران کرد ، خراب کرد
رَن = رفتند
رُنجُک = دسته چوبی و منحنی دارد و سر آن هم منحنی است . با آن نخ های اضافی قالی را برش می دهند یعنی حکم قیچی را دارد .
رُند = راه افتاد ، بلند کرد
رِوین = (امر کردن) بروید
رِوین = روده
رَه = راه ، جاده
رَه = رفت
رَهدی = رفتی
رَهنِ = رفتند
ری = بر روی ، صورت
ری = صورت
ریتِ = صورت تو
ریت = صورت تو – در معنای دیگر یعنی جای صاف و بدون علف - کچل
زِ = از
زِ کُیِه = از کجا
زِس = از او
زُل زَی = خیره شد
زُم = از من
زِمار = متولد
زَمَندی = استراحت
زِنگِل = زنگوله
زُوالِ = آن طرف
زُون = زبان
زُونی = زانو
زُونی زَی = زانو زد ، نشست
زَهره تَرَک = ترس شدید
زی = زود
زیر جُوَ = زیرپیراهن
زیر سَری = بالش
زینِ = زن
زینگَل = زنان
سِتین = ستون
سُدِه = سوخته
سُر = سرخ
سِر بُردِن = لیز خوردن
سر جُمبَلُو = موهای ژولیده
سُرُپ = سرب
سَرقُمبَلی = کله معلق
سُک سُک = اشاره با دست
سَلَح = زنبیل چوبی یا سبد حصیری که برای شیرین کردن بلوط استفاده می شد .
سَله = بزرگتر از "تویزه" است و بلوط خیس را داخل آن می ریزند و یک روز در رودخانهمی گذارند تا بلوطها تمیز شوند .
سَوا = جدا
سُووار = سوار
سَهدی = پیغام
سی = برای
سی چِنُمِ = به چه دردم می خورد
سی خُس = برای خودش
سی مُون = برای ما
سیچه = چرا ، برای چی
سیستِن یا زالزالک = نوعی درخت در منطقه بختیاری نشین الرد که ثمره اش شبیه دانه های کُنار است .
سَیَل = سگ ها
سَیل = نگاه
سَیل اِکُنُم = نگاه می کنم
سیم = برای من
شاپُوش = لحاف
شال و قوا = آماده شدن برای انجام کار
شَرَنگ شَرَنگ = صدای آب کم
شُگنی بِس = با عصبانبت و تندی چیزی به او گفت
شَنگُل = سه سالگی ماده گاو تا زایمان
شَنگُلُو = گوساله ماده تا سه سالگی
شَو = شب
شَوُ رُو = شب و روز
شَو لیز = شکاف کوه ، غار یا جایی بیرون از خانه برای سکونت در شب
شُون = کتف
شی = ازدواج
صُ = صبح
صاحاو = صاحب
صُوَ = فردا
طحال = دست چپ
طُوف = صدای زیاد آب
عَیسا = عکس ها
فِر زَی = پرواز کرد
فُرُدِن = فروختن
فِرگ = فکر
قاش = محل نگهداری گوسفندان
قُرقُری = حنجره
قُرُم تِراق = رعد و برق
قره = دوغ را پخته داخل کیسه می کنند سپس کیسه را بسته تا آب ان به مرور به ظرف دیگر بریزد سپس آنرا پخت می کنند تا قارا یا قره بدست آید .
قَلیچ = انگشت
قُمبیره = نوعی دل درد
قَور = قبر
کا = لگن پا
کال = قهوه ای
کالَک = دمپایی
کُپه زی = غذایی است با کلگ
کُجِنِ = کجاست
کُجِنِن ، کُیِنِن = کجا هستند؟
کِچی = عمه
کُچیر = کوچک
کَد = کمر
کُر = پسر
کُرُپ = مرغی که روی تخم ها می خوابد .
کُرُک = به مرغی می گویند که روی تخمها می خوابد .
کُرُک = نوعی قفس مانند جیره که در موقع کوچ عشایر به عنوان قفس مرغ و خروس استفاده می شود .
کَرکیت = مانند چنگال ولی قطور است و در موقع بافتن قالی یا گلیم با آن به نخ ها ضربه میزنند تا تنیده و محکم شوند .
کروکی = قفسی برای نگهداری مرغ و خروس
کَلِ = سر
کِل = نزدیکِ ، کنار
کُل کُله = به چوب های روی تیر می گویند .
کُلِجَ = کُت
کِلُم = نزدیک من
کُمیر زَیده = نوعی نفرین
کُورِس کن = خاموشش کن
کَوش = کفش
کَوگ = کبک
کُول = کمر
کَولیز = از چوب درست می کنند و دسته دار و اندازه لیوان است که با آن ماست را در مشک میریزند که دوغ تهیه کنند .
کَوُو = رنگ آبی
کَهَر = اسب تیره رنگ
کُی َ، کُیِ = کجا
کیش = مانند شال است که زنان به عنوان روسری یا مَینا استفاده می کردند .
کَیوِنُو = کدبانو ، آشپز
کُیِه بیدی = کجا بودی
گالایی = وسیله ای برای شخم زدن زمین که در نوک وسیله شخم زدن قرار دارد .
گالِه = صدای بلند - فریاد
گایَل = گاوها
گَبِ = قالی
گَپُون = بزرگان
گُدُم = گفتم
گُدِن = می گویند
گِر گِردِل = آدم کوتاه قد
گردِه واری = جمع آوری وسایل برای مسافرت
گُربی = جوراب
گَرتِ لیلِه = گرد و خاک
گُردالَ = کلیه
گِریوِست = گریه کرد
گِریوِه = گریه
گُسنه = گرسنه
گَشه : گذاشتن چوبهای بلوط رویهم و بردن به خانه
گَگِ = برادر
گُگِریو = گفتن و گریستن - گریه و زاری
گِل = خاک ، زمین
گُلالِه سر = نوک سر
گُمبِلاز = پریدن
گُمپَلی = مهره یا مهرهایی که با رشته ای ، زنها یا دخترها با آن موی سرشان را می بستند .
گَوُ = برادر
گُوسِندُون = گوسفندها
لاز = تار مویی که رنگ متفاوت دارد مثلاً موی سفید در میان موهای سیاه که در انسان و حیوان مانند بزغاله هست .
لاش = بدن
لَرِ دُو = گوشت تا پخته شود و پس از سرد شدن آنرا در دوغ می ریزند .
لِشک = شاخه
لَگاره یا گالِشت = کفش های قدیمی
لَم = پایین
لَوِ = کنار
لَو بَرگ بیدی = لب های نازک مثل برگ بید
لیر = خانه های قدیمی ، منزل
لیز = آرامش ، آرام گرفتن
لیز نیگِرِ = آرامش نمی یابد
لیش = بد شکل ، بد قواره ، زشت ، بد قیافه
لیوَه = دیوانه
لیوِه یَل = دیوانه ها
مُ = من
مُ چُونُم = من چه میدانم ، نمیدانم
مال = محله
مال کَنُون = جابجایی خانه های عشایر
مِجال = فرصت
مَر چه وابی ؟ = مگر چه شده است؟
مُرده یَل = مرده ها
مِرزِنگ = مژه
مِرک = آرنج دست
مِستِ = ادرار
مَسِلَیمُون = شهرستان مسجدسلیمان
مِل = مو
مَلار = سه چوب بلند که مثلثی نصب می شوند و مشک با چمتور به آن وصل می شود ، پایه مشک
مَلامَل ، سَرمَل = پُر ، سرتاسر
مِلَح = حمام کردن
مِنِ = داخلِ
مَندُم = ماندم
مَندَو = آب مانده و بی حرکت
مَندیر = منتظر
مِنِس = داخل آن
میت = موی تو
ناها = جلو
ناها = گذاشت
نَبیدُم = نبودم
نَتَرُم = نمی توانم
نَشتُم = مرا مهلت نداد
نُفت = دماغ
نَگُدی = نگفتی
نَوا = نباید
نُوزدین = مادیان سه یا چهارساله
نَونِ = نمی داند
نَونِست = نمی دانست
نَونُم = نمی دانم
نِهِنگ = نزدیک
نی گُشی = نمی گشایی
نیخَوسِ = نمی خوابد
نیخُونِه = نمی خواند
نیگِرِ = نمی گیرد
نیلُم = نمی گذارم
نیوِرداری = بر نمی داری
وا = باید
وا = همراه ، با
واپا = ایستاده ، روی پا
وارگِ = محل سکونت و خانه عشایری
واستا = سر پا بایست
وایَک = با یکدیگر ، با هم
وِرچید = چیزهای ریخته شده را جمع کرد
وِرداشتُم = برداشتم
وِرزا = گاو نر
وِرقِتِنیدِه = اشیاء به هم ریخته
وِری = بلند شو
وِری زِ ایچُ = بلند شو از اینجا
وِری کَلَکِتِ بِکَن = برو و دیگر نیایی
وِریس = طناب
وِریستا = بلند شد
وُریستین ، وِریستین = بلند شوید
وَستُم = افتادم
وَستِن = افتادن
وُلا = به خدا
وُلات ، وِلات = سرزمین ، محله
وِلِس کُ = رهایش کن
وِلُم کِرد = ترکم کرد
وَند = انداخت
وَندِه = افتاده
وَیدِن = آمدند
ویر = فکر ، یاد
هُ = او
هالو = دایی
هِد = هست
هِدیم = هستیم
هَر فَی = هر وقت
هَررو = گودالی که در سنگ است و آب باران در آن جمع می شود .
هِشتی = گذاشتی
هُف = فوت کردن
هُلُف دونی = زندان
هَلکِن = مثل النگو است که به گوشه های بهون دوخته می شوند . در افسار اسب ، قاطر یا الاغ هم استفاده می شود . حتی به عنوان النگو هم از آن استفاده می کنند .
هُمدُرُنگ = هم صحبت
هَمِس = همیشه ، همه اش
هُمسا = همسایه
هَمسُکِه = همان مسیوقع که
هَنی = هنوز
هُوار= آهسته ، یواش
هَی = همیشه
هَیاری = همکاری و یاری رساندن
یُ = این وسیله ، ایشان
یِ جُور = یک شکل ، یک شیوه
یُ چِنِ ؟ = این چیست ؟ا
یَ خُردِه = یک کمی
یَ دَفِ = یک دفعه
یَ دَم = یک لحظه ، زمان اندک
یَ وقت = یک وقت
یَدَمُون = یک لحظه
یَک انداز = قالی دوازده متری
یَک بِگِرین = متحد شوید
یَلا = پاره
یُنِ = این است
یَه پَنجِه = نصف نان
یَه تِلاپَه = نیم کیلو
یِه تیکه = یک لقمه