مطلب ارسالی کاربران
داستان هشت تیرکش پارت 1 (در صورت حذف پست به استا مراجعه کنید)
#هشت_تیرکش:قسمت اول
روزی روزگاری در غرب وحشی و دوران هشت تیرکشی یک پیرمرد کشاورز و جقی دور از روستا خانه ای کوچک داشت و مزرعه ای در کنارش که در آن به گل و گیاه کاری مشغول بود. یک هشت تیرکش از آنجا میگذشت که کشاورز را در مزرعه دید و از اسب پیاده شد. به مزرعه رفت و بی مقدمه و دلیل کشاورز را به زمین زد و او را مورد ضرب و شتم و تجاوز به روش های کاستاریکایی و نیجریه ای و کوبایی قرار داد.
چند بار دیگر نیز این اتفاق تکرار شد.
کشاورز نشست و به فکر چاره افتاد. به گونه ای که هیچکس تاحالا اینگونه به فکر چاره نیوفتاده بود.
تصمیم گرفت هشت تیرکشی و کنگ فو یاد بگیرد تا دفعه بعد متجاوز را خود مورد تجاوز قرار دهد. کشاورز فکرش را عملی کرد. روزی کله سحر هشت تیرکش امد و از اسب پیاده شد.به مزرعه رفت ولی با مقاومت کشاورز روبرو شد. کشاورز جفت پا به خایه های هشت تیرکش حمله ور شد ولی فایده ای نداشت.در نهایت هشت تیرکش جفت پاهای خود را به کشاورز دخول کرد. کشاورز تصمیم گرفت از روستاییان کمک بگیرد. روزی روستاییان در مزرعه برای کیون هشت تیرکش کمین کردند. هشت تیرکش سر رسید و مورد هجوم روستاییان به سرکردگی کشاورز قرار گرفت ولی هشت تیرکش همه را به خاک و خون کشید و همه آنها را مورد حجمه بی امان کمرهای کفتاری خود قرار داد و همه را طی زمانی که حدودا پنجاه ساعتی طول کشید گایش کرد.
کشاورز پس از این جریان خواست از قبیله دول موشی و تخم فندقی چینی که در جواره روستا ساکن بودند کمک بگیرد. آنها درخواست کشاورز را اجابت کردند ولی دیری نپایید که به سرنوشت روستاییان دچار شدند و سولاخشان را باختند و بعد دوختند.
سپس کشاورز خواست از مردم دنیا کمک بگیرد ولی بگذارید تا همه مورد گایش این هشت تیرکش کمر پرآب و اسپری استفاده کن قرار نگرفتند داستان را به پایان برسانیم.
بگایی ای که در قسمت بعد خواهیم داشت:مواجه هشت تیرکش با نوه آلت قطور کشاورز