پایان فصل ۲۰۱۴ و همچنین پایان جام جهانی...
یک سال گذشت و ناامیدتر از همیشه ایام رو سپری میکردیم.
انگار که قرار نبود هیچ اتفاقی بیفته تا کمی بهمون دلگرمی بده. برای هر بارسایی این زمان مثل ایستادن روی ذغال داغ ، سوزنده و دردناک بود.
از اون طرف هجمه های رسانه های خودی و غیرخودی رو مخمون بود و با تیترهای ناامید کننده حس و حالی که باقی مونده بود رو ازمون میگرفت و گذر هر لحظه رو سخت تر و سخت تر میکرد و وقتی ام به گرفتن جام جهانی توسط آرژانتین و بالابردن اون جام توسط مسی دل خوش کرده بودیم، قهرمان شدن آلمان و دیدن چهره ناامید مسی برامون حکم تیرخلاص رو داشت.
دیگه زنده نبودیم و بنابراین گذر زمان هم حس نمیشد. فصل ۲۰۱۴/۱۵ شروع شد..خرید های جدیدی انجام شد خیلیا ترکمون کردن و ما که دیگه رمقی برامون باقی نمونده بود فقط نظاره گر بودیم. دلیل هم برای این حس و حالمون زیاد داشتیم اول اینکه مسی به بدترین شکل ممکن فصل رو به پایان رسوند. نیمار، ستاره جدید و خوش تکنیکمون و خوش آتیه مون با مصدومیتی مواجه بود که مرگ رو از بیخ گوشش گذرونده بود و زمانیکه هنوز در حسرت داوید ویایی بودیم که چجوری اون رو سال ۲۰۱۳ از دست دادیم بازیکنی رو جاش از لیورپول میگرفتیم که با ثبت لحظه ای عجیب و غیرمعقول تو جام جهانی باعث محرومیت خودش و بدنامیش بین سایر کشورها شده بود و... این اتفاقات همگی فراموشمون شدن اما چطوری...
فصل ۲۰۱۴/۱۵ شروع شد.
نیمکت چهره جدیدی رو به عنوان سرکادر فنی به خودش میدید. چهره ای که برای اغلب طرفداران جدید نسل بارسا قابل شناسایی نبود و برای شناخت اون گوگل پر شده بود از اسم Luis Enriqùe Martinez...
اما خب طرفداران قدیمی بارسا و همینطور کادر فنی و بزرگان تیم این چهره رو کاملا میشناختن و اونقدر دلیل داشتن تا اون رو به عنوان بزرگ و رهبر و فرمانده جدید خودشون قبول کنن..
بازی ها شروع شدن..تغییرات به خوبی قابل رویت بود..فرم شاداب مسی و اون شور و شوق فراوانش که یادآور دوران فوق العاده پپ گواردیولا بود و فرم به شدت فرصت طلب و گلزن نیمار ما رو حیرت زده کرده بود. حیرتی شیرین و وصف نشدنی. چون واقعا بعد از اون اتفاقاتی که پشت سر گذاشتیم تصور رقم خوردن این لحظات برامون کمی دشوار بود و خرید های موفق و فوق العاده دلچسبمون که از یادمون برده بودن جانشین چه افرادی شدن و در قِبَلِشون چه اسم هایی رو از دست داده بودیم.
تو بین این اسما یکی بود که کمی خاص تر از بقیه بود..یه نفر که هرگز تصور نمیکردم بتونه جایی تو قلبم پیدا کنه و عاشقانه دوستش داشته باشه باشم و وقتی باشه دلم از بابت گلزنی و بردمون تا حدود زیادی راحت بشه...
یکی که با کلی سر و صدا و بی مهری اومد اما با عملکردش و عشقش به پیراهن و لوگوی بارسا ثابت کرد میتونه جایی توی قلبمون داشته باشه که هیچوقت نشه جایگزینی براش پیدا کرد..یه نفر که با حضورش باعث شد یکی از خطرناک ترین مثلث های خط حمله در تاریخ فوتبال شکل بگیره روزها میگذشتن و ما از دوران جدیدی که لوییس انریکه بزرگ برامون به ارمغان آورده بود و باعث شده بود جوری از نود دقیقه بازی تیم محبوبمون و مثلث ام اس ان لذت ببریم که انگار لذتی تو دنیا شیرین تر از این لذت برامون وجود نداشت...سال ۲۰۱۷ از شیرینی این ایام کم کرد و مایی که یهو از اوج قدرت نمایی و لذت فاصله زیادی گرفته بودیم گله مند بودیم که چرا اینجوری شد و چرا اونجوری نشد... لوچو رفت و تیم ترسناکی که به محوریت ام اس ان ساخته شد در آستانه فروپاشی قرار گرفت و نه مربی جدید و نه دو ضلع مهم اون و نه حتی طرفداران دلسوخته بارسا نتونست این مثلث رو حفظ کنه و تا امروز امیدوار بودیم که دوباره شاهد شکل گیری این مثلث مخوف و فراموش نشدنی باشیم...
با اتفاق امروز این رویای ما هم برای همیشه رنگ خاموشی به خودش گرفت نمیدونم چی بگم که دلم رو آروم کنه اما میدونم که همیشه به یاد این زمان لبخندی میزنم و با تمام وجودم اشک میریزم...