مطلب ارسالی کاربران
درباره سهراب سپهری
سهراب سپهری از آن دست افرادی بود که هزار سال هم بگذرد باز عدهای معتقدند که چرا این شاعر خشونتهای دهه چهل را ندیده و خودش را از جمع جدا کرده است؛ اما کیست که بداند او شاعر زیباییهاست و گویا قصد کرده بود تا از پنجرههای زیادی عبور کند و پشت آن پنجرهای قرار گیرد که دنیا برای او اینگونه معنی میشود.
سهراب شاعر دهه ۳۰، ۴۰ و ۵۰ است. یعنی دوران اوج شعر سیاسی اما او دوست ندارد که از خون و خشونت صحبت کند. چطور چنین شاعری در میان شاعران نامدار سیاسی سر بیرون میآورد و مطرح میشود؟
توجه به سهراب، به تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه برمیگردد که از انقلاب شروع میشود و به دهههای اخیر میرسد. شعرهای سهراب جنبههای زبانی و عرفانی دارد که در روزگاری طرفدار نداشته است؛ چراکه همانطور که شما گفتید، قبل از انقلاب بحثهای روز مسائل سیاسی بود و طبیعی است که در چنین شرایطی شعرهای سهراب دیده نشود. از طرفی میبینیم که حتی برخی به شعرهای سهراب واکنش نشان میدهند و شخصی مثل شاملو خطاب به او میگوید که «سر آدمهای بیگناهی را لب جوب میبرند و من دو قدم پایینتر بایستم و توصیه کنم که: «آب را گل نکنید!» تصورم این بود که یکیمان از مرحله پرت بودیم.» همین جمله شاملو نشان میدهد که شرایط پیش از انقلاب متفاوت بوده است و به اعتقاد من او قبل از انقلاب نتوانست مخاطب زیادی جذب کند.
جامعه در دهه ۶۰ در فضای آزمون و خطا قرار داشت و جنگ و موضوعات انقلاب همه چیز را تحتالشعاع خودش قرار داده بود و یک فضای ایدئولوژیکی حاکم شده بود که کسی سراغ ادبیات غیرسیاسی نمیرفت؛ اما از دهه هفتاد به بعد جامعه از جنگ و انقلاب فاصله میگیرد و در آن زمان کسانی که از این اندیشهها فاصله میگیرند به سمت شعرهایی شبیه به شعر سهراب میآیند و یک جور آرامش و رهایی که در اندیشههای سهراب بود در آن دوره دیده میشود. از طرفی به دلیل آنکه شعرهای سهراب پر از تصویرهای آئینی و عرفانی است، رفتهرفته رسانهها به نام او توجه میکنند و شعرهای او در کتاب مدارس، مجلات، رادیو و تلویزیون میآید و همه این موارد دلایل خوبی است تا او مخاطب خودش را پیدا کند.
صحبتهای شاملو درباره سهراب افراطی بود و بعدها نیز خود شاملو به همین موضوع پی برد و به همین دلیل نظرش را تغییر داد. به اعتقاد من شاملو در شرایط سیاسی آن روزها و در روزگاری که «ابراهیم در آتش» و «شکفتن در مه» را چاپ کرده بود، نمیتوانست با شاعری مثل سهراب هم نظر باشد و همین موارد باعث شده بود تا او آن دیدگاهها را نسبت به سهراب داشته باشد؛ چراکه در آن خفقان هیچ جایگاهی را برای شعرهای لطیف سهراب قائل نبوده است. اما وقتی آبها از آسیاب افتاد شاملو هم به این نتیجه رسید که درباره حرفهای گذشته تجدید نظر کند.
شاید اگر امروز عدهای بنشینند و سهراب و شعرش را بررسی کنند نتوانند شعرهای او را با برخی از همنسلانش مقایسه کنند.
این هم به همان تحولات اجتماعی، فرهنگ و سیاسی جامعه برمیگردد؛ چراکه میبینیم با تغییر رویهها، نگاه به شاعران نیز تغییر میکند. ما باید توجه داشته باشیم که اگر نگاه ما جهانی است، زبان فارسی یک بنبست محسوب میشود؛ چراکه مخاطب آن خیلی محدود است اما میبینیم که در همین بنبست کتابهای صادق هدایت، گلشیری، دولتآبادی و شعر شاعران امروز نیز رفته رفته توسط کسانی که به آن طرف رفتهاند ترجمه میشود و سهراب نیز از این قاعده مستثنی نیست. شاید عدهای بگویند که به دلیل ساده بودن زبان شعرهای سهراب از او استقبال شده است؛ اما با یک بررسی ساده متوجه میشویم که بیشتر شعرهای سهراب توسط حافظان فرهنگی ترجمه شده است که از این خاک به آن طرف آبها رفتهاند.