مطلب ارسالی کاربران
مهستی - بس کن 🎵
آواره ی دیوونه ام من ، بس کن سرگشته ی میخونه ام من ، بس کن
بس کن نزن آتیش به جونم بد کردی ای نامهربونم
من موندم و این درد دوری خستم از این عشق و صبوری
آواره ی دیوونه ام من ، بس کن سرگشته ی میخونه ام من ، بس کن
من موندم و دل غرق به خون توو شهر جنون ، یه غریبه ی خستم
تو بی خبر از حال منی ، دستم نزنی
که یه جام شکستم ، دیوونه ی بی آشیونم
گریونم و محتاج مستی بیچاره من ، غمگین و تنهام
دل کندم از دنیای هستی آواره ی دیوونه ام من ، بس کن
سرگشته ی میخونه ام من ، بس کن گفتی چرا آواره ی بی آشیونم
گفتی چرا بازیچه ی دست زمونم
من اسیر تو شدم ، ای که بستی تن من
داغ آتیش و نزار روی خاکستر من
رسوای بی پروا تو هستی من حیف رسوای تو باشم
بیگانه با دنیای عشقی حیف توو دنیای تو باشم
غم اینقده توو این صدام بود ، که نخوندم
اونقدر عذابم دادی ای وای که نموندم
آواره ی دیوونه ام من ، بس کن
سرگشته ی میخونه ام من ، بس کن
آواره ی دیوونه ام من ، بس کن
سرگشته ی میخونه ام من ، بس کن