1924:مرگ لنین فرا می رسد، هر چند قابل پیش بینی اما مرگ وی ضربه ای بزرگ به شوروی تازه تشکیل شده است.ولاد ورژن آلمانی در سالیان اخیر از لحاظ بدنی ضعیف شده بود و عجلش را نزدیک می دانست،مردم هم همینطور.او وارث خود را مشخص کرده بود،لیون تروتسکی جوان اما به محض این که لنین ریغ رحمت را سرکشید(نوشش باد).جدال بر سر قدرت آغاز شد؛که امروزه می می دانیم برنده ی آن که بود و این سبب ایجاد سوالات بسیاری شده که اگر به جای جوزف شیطان صفت شغال :) شیر-سگ زرد به قدرت می رسید چه می شد؟( این مطلب داستان جهانی موازی با برتری تروتسکی را روایت می کند و طبعا سرشار از فلسفه باقی ها و نظریه پردازی و سفسطه های نویسنده است، اگر مشکلی دارید... به من مربوط نیست/:)
چگونگی قدرت گیری تروتسکی؟
استالین خرکی رییس جمهور نشد،پسر سیبیلو به عنوان یک بلشویک خالص یک تنه از میان رتبه ها آمد و خود را از کف خیابان ها به صدر حکومت رسانید.از آن سو، لیون منشویک جوانی بی هیچ تعصبی به ایده آل های لنین بود که در 1918 تنها به این دلیل به جناح بلشویک ها پیوست که آنان را پیروز می دانست، خب ارتش طبعا در میان یک فرمانده و دست چپ وفادار و یک ماهی که تنها در جریان آب شنا می کرد انتخاب مشخصی داشت.تنها حالتی که تروتسکی میتوانست مسند امور را بدست گیرد این بود که لنین مکررا به صورت کتبی و شفاهی از وی حمایت کرده و او را جانشین خود می دانست،با این وجود تروتسکی تجربه ی استالین را نداشت، تنها اقدام جدی تروتسکی فرماندهی عن تلکت ها در قیام فوریه بود؛ می توان قاویشلی را فرماندهی با سابقه و لیون را سفیری با دانش خواند.مشکل بعدی انزجار و نفرت عموم از تروتسکی بود،لیون حتی با استاندارد های یک چپی متعصب هم یاغی و بیش از حد خالص بود.عقاید سفیر قصه ی ما به طرز وحشتناکی با شورای تصمیم گیری در مسکو مخالف بود، پس ما در این جهان تصور میکنیم که استالین هم نفرت انگیزی خود را فاش کرده است و لنین مخالفت خود با استالین را عمومانه اعلام کرده بود.تنها مدرکی که ما در دنیای خود داریم نامه ی وصیت نامه ی لنین است که در آن حکومت را به حذف استالین سفارش کرده است.این حرکت با حذف استالین، جایگاه را برای کاندیدا های بیشتری باز می کند ولی به تنهایی کافی نیست، بزرگترین مشکل لیون محبوبیت جوزف نیست بلکه نفرت کنگره از شخص خودش است.
نقدی بر قدرت تروتسکی
در واقع تروتسکی برای مدت زمانی هر چند کوتاه زمام امور را در دست گرفت و تا قبل 1925 فرماندهی ارتش سرخ را در اختیار داشت،او با نفوذ کشور هایی همچون آمریکا و بریتانیا مقابله کرد و در نقاطی مثل قزاقستان،اوکراین و ایالات بالتیک،گرجستان،ارمنستان،آذربایجان،لتونی و فنلاندولهستان(خار رضایت مردم بودند ماشالله) شورش هایی را سرکوب کرد.او علاوه بر این متونی طولانی و کتاب هایی نوشت که "ترور سرخ" که توسط پلیس مخفی انجام شد و در پی اش بسیاری از مردم کشته شدند را توجیح کند پس جای تعجبی نیست که چرا همچین فردی حتی توسط حزب خودش حمایت نمی شد(باید از مسترز یاد بگیرند که چهل نفر همدلیم توش:)) پس او رسما حزبی را تاسیس کرد به نام چپ گرایان مخالف که با تک تک آزادی های جهان مخالف بودند و در ضمن خودش در صحن کمیته با خودش بیعت کرد( یادی کنیم از ساندیسی ها که در زمینه لایک کردن خودشون با مولتی ها یدی طولا دارند) نتیجه ی این حماقت ها،اخراج از کمیته در سال 1927 بود که به تبعید او به مکزیک انجامید. وقتی بلشویک ا(چپ گرایان افراطی) بهت لقب زیاد از حد رادیکال را بدند، هویدا می شود که چقدر آدم بی تعصبی هستی(:|)
تروتسکی در مسند قدرت
تصور می کنیم که تروتسکی به قدرت برسد؛ به دلایلی که گفته شداو سال های ابتدایی سرشار از تنش و تزلزل را خواهد گذراند،لیون دشمنان زیادی دارد ولی او با هنر سرکوب کردن و خود کشانیدن مخالفان بخوبی آشناست و او از زور بهره می برد که به زودی حزب را تبدیل به آنچه به عقیده وی به آرمان های کمونیستی واقعی نزدیک تر است برساند.بزرگترین انتقاد تروتسکی از استالین در دوران تبعید؛خودکامگی و دیکتاتوری بیش از حد وی است.مشکل حزب بلشویک این بود که تصمیمات را افرادی می گرفتند که در عالم هپروت سیر کرده،کوچک ترین ادراکی از فضای جامعه نداشتد و حرف رهبر عظیم شانشان به منزله ی وحی مطلق بود.لیون معتقد بود که یک حزب سیاسی تنها وظیفه بررسی عوامل سیاسی را دارد نه این که در هر عرصه ای،از صنعت مد تا راکتور های هسته ای ابراز وجود نماید ولی نکته اینجاست که او اصرار زیادی به استفاده از بوژوا های ثروت مند در عرصه ی تولیدات و اقتصاد داشت،عاملی که شوروی را از مارکسیسم مطلق به میانه روی و حتی گرایش نسبی به کاپیتالیسم سوق می داد(لاقل در عرصه ی اقتصادی) هر چند تروتسکی این سیستم را به دلیل کارگر محور بون بیش از حد آن همچنان سوسیالیسم می خواند.او معتقد حزب وظیفه ایجاد ایدعولوژی هایی به روز برای کشور را دارد.
هولودمور ها
هولودمور قحطی بزرگی در اوکراین بود که سبب مرگ میلیون ها نفر شد،سوال اینجاست که اگر تروتسکی بر مسند قدرت بود باز هم این اتفاق می افتاد؟پاسخ بله است هر چند با شدتی بسیار کمتر.داستان از جایی شروع شد که قشر بالا دست کارگرانی به نام "کولاک" را استخدام کردند و کولاک ها از این که برچسب دژمن به آنها زده شد خشمگین بودند و این به قیام انجامید.استالین مردم را با گرسنگی دادن مجازات و آرام کرد و این سبب شد که اعتراض لیون را بر انگیزد هر چند مدیونید اگر فکر کنید لیون مشکلی با مجازات شدن مردم داشت! نه او صرفا از رویکرد های جوزف انتقاد کرد نه راهکارش.استالین آنقدر غلات را به اروپا صادر کرد که غله ای برای مردم اوکراین نماند اما از آن جایی که تروتسکی با تجارت با کشور های غیر مارکسیست مخالف بود،نیازی به خارج کردن غله از اوکراین حس نمی شد.
به عنوان حسن ختام عرض میکنم که کیر بر فرق سر چپول کمونیست اعم از مارکسیست تروتسکیست لنینیست مائوییست سوسیالیست خوجه ایست سوسیال دموکرات و هزار جور کسشر و نجاست دیگه
مادر جفت استالین و تروتسکی رو هم گاییدم