بحثی متفاوت از بحث های دیگر
دوست با دانشی می گفت پس از شناخت طول (درازا) و عرض (پهنا) و ارتفاع (بلندا) به عنوان سه بعد اصلی و نام نهادن بعد چهارم بر زمان می توان به سراغ جاذبه یا همان کشش (گراویته) رفت و آن را به عنوان بعد پنجم پذیرفت.
گراویته توان این را داراست که در فضا و زمان انحنا و شکست بوجود آورد و از دید تئوریک از طریق کرم چاله ها امکان جابه جایی در فضا زمان را ایجاد کند.
اما آنچه مد نظر ماست نوع ملموس تر این تئوری در زندگی روزمره است.
به این ترتیب که بسیاری از کسانی که دچار حادثه و واقعه و اتفاق ناگواری شده اند از مدت ها پیش از آن رویداد، وحشت ذهنی از وقوع همان رویداد را داشته اند. بارها شنیده ایم که مردم عادی می گویند از آنچه که می ترسیدیم همان برسرمان آمد و یا می گویند از هر بلایی بترسید و نگرانش باشید همان بلا سرتان می آید.
می توان چنین فرض کرد که گراویته بر نیروهای الکترومانیتیک مغز آدمی اثر می کند و ناخود آگاهِ آدمی را در زمان به پیش می راند و از وقوع آن حادثه ناگوار آگاه می سازد.
اما چون این آگاهی در بخش ناخود آگاهِ انسان است اثرات آن تنها به شکل نگرانی از رویدادن آن حادثه ناگوار و یا ترس از وقوع آن بلا در وجود انسان متجلی می شود بدون آنکه آدمی بتواند در مورد مکان و زمان و چگونگی رویدادن آن حادثه ناگوار اطلاع کافی و لازم را داشته باشد.
مرز خودآگاه و ناخودآگاهِ انسان را می توان لبه ی تاریک دانش بشری نامید.
به همین دلیل است که آدمی نمی تواند از وقوع آن پیشامدهای ناگوار پیشگیری کند.