یادش بخیر سال ۹۵ بود که با بچه های بسیجی و خونگرم مسجد محلمون رفتیم اردوی تفریحی سیاحتی زیارتی و بازدید از مناطق دوران جنگ
دو تا اتوبوس واسمون اورده بودن و تقسیم به ۲ گروه شدیم
بچه های گروه عمار و بچه های گروه شهید باکری
خلاصه راه افتادیم و اولیش مقصدمون فکه بود و دهلاویه و هویزه و...
یه حاج آقایی بامون بود کار درست مشتی لوتی هرچی از خوبیاش بگم کم گفتم خیلی هم بامون شوخی میکرد
رفته بودیم واسه وضو گرفتن و نماز خوندن
خلاصه وضومونو گرفتیم و اومدیم بیرون
هممون دستامونو با شلوارمون خشک میکردیم
حاج آقا یا تیکه ریز و یه شوخی کرد همه قش کردیم از خنده😂😂😂
حاج اقا گفت شما دست تون رو با حوله خشک می کنید؟ پس این شلوار برای چی پاتونه؟😂😂😂😂